فکر فوق‌العاده درخشان

0 نظر

*« ...گاهی آدم در دل شب فکری برایش پیدا می شود که به نظرش فوق العاده درخشان می آید ولی در روشنایی سرد سفیده صبح که به ان فکر می کند می بیند چیز مزخرفی است مثلا یک سناریو نویس ( شما بخونید وبلاگ نویس ) بود که همیشه بهترین مضمونها در خواب به او الهام می شد و صبح که چشم باز می کرد این مضامین را از یاد برده بود.یک روز فکر خوبی به سرش رسید.به خودش گفت :« امشب یک مداد و کاغذ کنار تختخوابم میگذارم و به محض اینکه موضوعی در خواب برایم پیدا شد یادداشتش می کنم.» با این فکر به بستر رفت و همان طور که انتظار داشت نیمه های شب با مضمون درخشانی از خواب بیدار شد.او این مضمون را یادداشت کرد و دوباره به خواب رفت .روز بعد که بیدار شد این مضمون رابه کلی فراموش کرده بود،ولی موقعی که داشت ریشش را می تراشید ، یک دفعه یادش آمد :« خدای من! دیشب باز مضمون فوق العاده ای پیدا کردم و باز یادم رفته است ..ولی نه ، قلم و کاغذ داشتم .درست است .نوشتمش !» در اینجا شتابان به اتاق خواب دوید و کاغذ را برداشت و آنچه را که نوشته بود خواند:« پسر با دختر آشنا می شود!» .... سینما به روایت هیچکاک – مصاحبه شونصد ساعته فرانسوا تروفو با آلفرد هیچکاک – ترجمه : پرویز خان دوایی

» ادامه مطلب

اینشتین

0 نظر

*مگه میتونی فیزیک خونده باشی و اینشتین رو نشناسی؟مگه میتونی هر دفعه که به آسمون پر ستاره خدا نگاه می کنی یاد اون نیوفتی؟ مگه میتونی به زمان و جرم و انرژی فکر کنی ولی طنین اسم اون تو ذهنت نپیچه؟ میتونی به هر گوشه فیزیک نوین و کوانتم نگاه کنی و ردی از کارهای اون نبینی ؟ میتونی تصور کنی دنیا قبل از اینشتین چه دنیای تنگ و تاریک و پر از مجهولاتی بوده ؟ حالا میتونی اونو بخاطر اون نامه ای که به فرانکلین روزولت در مورد ساخت بمب اتمی نوشت مقصر بدونی؟ می دونستی پروژه مانهاتان برای ساخت بمب اتمی قبل از نوشتن نامه اینشتین شروع شده بود و نامه اینشتین به رییس جمهور وقت آمریکا فقط ساخت اونو به تعجیل انداخت ؟ هیچ می دونستی که تعهد و حس مسئولیت علمی اش اونو براینوشتن اون نامه اونقدر عذاب داد که در اواخر عمر گفته بود دوست دارم اگه یه باردیگه به دنیا برگشتم یه انسان معمولی باشم تا یه فیزیکدان؟اینشتین مرد بزرگی بود که ذخیره علمی بشر رو تا حداقل چند قرن پر کرد. بشر حالا حالا ها باید صبر کنه تا یکی دیگه مثل اون به دنیا بیاد.

*هیچ میدونستی شهریار ، شاعر شهیر آذری شعری برای اینشتین نوشته بوده که این شعر توسط دکتر حسابی برای اینشتین خونده شده و اینشتین رو کلی تحت تاثیر قرار داده؟

*موزه تاریخ طبیعی آمریکا نمایشگاهی مفصل در مورد اینشتین افتتاح کرده . ( گزارش اون رو میتونید تواینجا bbc بخونید.)

» ادامه مطلب

1984

0 نظر
« آينده از آن ايشان بود و تو از مردگان بودی .اما اگر ذهن را زنده نگه می داشتی ، همچنانکه آنان جسم را، وآيين سرّی دو به علاوه دو می شود چهاررا نسل به نسل منتقل می کردی ،‌می توانستی در اين آينده سهيم گردی . - ما از مردگانيم . - ما از مردگانيم . [ و] صداييی آهنين از پشت سرآنان گفت :« شما از مردگانيد...» » ۱۹۸۴ - جرج اورول - ترجمه : صالح حسينی همين!
این مطلب رو تو خونه قبلی هم نوشته بودم.حیف ام اومد اینجا هم نیارم. اگه وقت کردین برین حتما این رمان 1984 رو بخونید.میتونید جای اسمهای آدمها و کشورها و تاریخها رو طوری عوض کنید که کل داستان براتون خیلی خیلی آشنا بشه. اونقدر که احساس کنید اونو نخوندید.بلکه زندگی کردین ! همین!
» ادامه مطلب

آث میلان - رئال مادرید 2

0 نظر
خوشبختانه با گل آندری شوچنکو آث میلان رئال مادرید روبرد و پیش بینی ما تو زرد از آب دراومد. همیشه همین طور بوده.نه اینکه آث میلان همیشه رئال مادرید رو برده .خیر! همیشه پیش بینی های ما اینطوری بوده.تقصیر من نیست .پیش گویی بلد نیستم. همین !
» ادامه مطلب

آث میلان - رئال مادرید

0 نظر
دارم میرم بازی فوتبال آث میلان - رئال مادرید رو نیگاه کنم.برخلاف!! همه شما طرفدار آ ث میلان هستم.اما میدونم که می بازه. همین!
» ادامه مطلب

شیرینی

0 نظر
اسمش رو هر چی بخواین میتونید بذارید ولی مطمئنن نمی تونید جای «شیرینی» قبولش کنید. همین !
» ادامه مطلب

مسابقه فوتبال

0 نظر
ترم اولی بودیم و خدای ادعا .جام رمضان داشت شروع می شد .یه تیم داده بودیم خفن ! من ، نادر ، علیرضا ، حمید ، مجید ، و دو سه نفر دیگه .سعید نامرد هم رفته بود با هم اتاقیهای اون موقع ش یه تیم داده بود.یه هفته تمام کرکری بود که می خوندیم تو گوش ملت . سردسته مون نادر بود .اونقدر تبلیغات و دادو فریاد کرده بود که سال بالایی ها کم کم ترس برشون داشته بود اینا دیگه کی هستن؟ تمام تمرینات پشت درهای بسته . همه کلاسها دو در . چنان تمرین می کردیم که خودمون هم باورمون شده بود هرکدوممون یه پا کلینزمن و رود گولیت هستیم.شب مسابقه رسید . دانشگاه زنجان از شهر 5 کیلومتر فاصله داره .یه اتوبوس رفیق و بچه محل جمع کرده بودیم از زنجان اورده بودیم دانشگاه .کلی شیپور و دنگ و فنگ .بازی آخر بازی ما بود .مسابقه با تیم قهرمان ترم پیش .آقا بچه ها سالن رو گرفته بودن سرشون .از 2 دو ساعت قبل از بازی داشتن ماروتشویق می کردن.چه خبر بود! نوبت ما شد . رفتیم تو زمین . تا داور سوت زد و بازی شروع شد ، تا مجید بیاد دستکشهای دروازه بانیشو بپوشه یه گل خوردیم. خودمون رو نباختیم. تا آخر نیمه اول که 15 دقیقه بود 10 تا گل خوردیم هیچی نزدیم .بچه ها همه ساکت نشسته بودن و صداشون در نمی اومد. ما هم نامردی نکردیم و هی فرت و فرت گل خوردیم.آخرهای نیمه دوم که 16 تا خورده بودیم نادر یه گل زد به دروازه ای که دروازه بانش اومده بود جلو.(یعنی دروازه خالی!) دوباره سالن منفجر شد .فیزیک چیکارش کرده ...سوراخ سوراخش کرده!... بچه ها دوباره دم گرفته بودن .تیم مقابل هم برای اینکه ما ضایع نشیم یه دونه گل به خودشون زدن .بازی تموم شد با 16 به دو! نتیجه اخلاقی : ندارد! .......................................... پس چی شد اعلام نوع شیرینی که دوست دارید من ابتیاع کنم؟ ......................................... این مجله اینترنتی Pinchfark رو دست ما بلند شده آلبوم برتر انتخاب کرده به زعم خودش! زهی خیال باطل .(تمام تقصیرها گردن این حودر که بجای اینکه بیاد وبلاگ ما رو بخونه رفته مجله فرنگیهارو می خونه!.) شماره یک اونو هم آلبوم Daydream Nation از Sonic Youth انتخاب کرده بی سلیقه ! .برین شما هم به لیستشون یه نیگاه کنید و مثل من از این مجله متنفر بشین!
» ادامه مطلب

شیرینی‌خوران

0 نظر
ما تصمیم گرفتیم اینجا شیرینی خوران راه بندازیم .(بنا به درخواست من ) حالا چی میل دارین این ماه رمضونی؟
» ادامه مطلب

بهترين آهنگ‌ها

0 نظر
همون بازي قديمي انتخاب بهترين آهنگ 10 سال گذشته يا بيست سال گذشته يا شونصدسال گذشته.هميشه اين بازي در حد دفتر خاطرات يا مجله ها يا انجمنهاي طرفداران و اينا بوده .منتها اين بار بي بي سكينه باني خير شده . بي بي سكينه به مناسبت هفتادمين سال تولدش اين بازي رو شروع كرده. ما رفتيم و شركت كرديم راي مباركمون رو به اولين آهنگ زير داديم .منتها نه اينكه همه چيزمون بايد با بقيه فرق كنه ما اينجا بيست تا آهنگ برتر رو انتخاب كرديم (البته به نظر عقل كاملمون) .
1 Hotel California: eagles 2 Yesterday: the Beatles 3 Sultans of swing: dire straits 4 Wish you were here: Pink Floyd 5 Brothers in arms: Dire Straits 6 Let it Be: the Beatles 7 Another brick in the wall: Pink Floyd 8 Yellow: cold play 9 AS Tears Go By: Rolling Stones 10 unforgiven: metallica 11 Jesus to a child: George Michael 12 Everything I do: Bryan Adams 13 Who is it?: Michael Jackson 14 Candle in the wind: Elton john 15 Shape of My heart: sting 16 I will be right here waiting for you: Richard Marx 17 Missing: Everything but the girl 18 Don’t look back in anger: Oasis 19 Kiss of fire: Luis Armstrong 20 Mourir d'aimer: Charles aznavor مثل همه ليستهاي ديگه اين ليست ناقصه . اگه بگم چه اهنگهايي رو فداي اين 20 تا آهنگ كردم ممكنه بعضيها از حال برن .همون طور كه من امروز بعدازظهر رفتم .نه بخاطر احساسات لطيفمون.بخاطر ضعف از روزه اي كه ديشب بدون افطاري و سحري گرفتم!!! همين! پس چرا معطليد!برين شما هم راي بدين جواد يساري رو فراموش نكنيد!
» ادامه مطلب

آش بتمن

0 نظر
يه روز يه بنده خدايي دم افطار نشسته بود خونه شون و داشت فكر مي كرد:« كاش الان يه كاسه آش اينجا سر سفره بود و هپلي هپوش مي كردم » . يه هو آيفون خونه اشو ن به صدا در مياد .مي ره دم در مي بينه زن همسايه با يه كاسه خالي اومده دم در و از اين بنده خداي ما ميخواد كه يه كاسه از اون آشي كه پخته بده ببره براي بچه هاش! حالا حكايت منه.سعيد عصري زنگ زده مي گه اون فيلم بتمن رو بده منم ببينم. خدا شانس بده....
» ادامه مطلب

ضریب گرفتاری

0 نظر
اين خونه نو خيلي گرفتارم كرده .اونقدر كه حد نداره.( بعد ازاين همه دردسر و گرفتاري مي بينيد كه اينجا چه وضعي داره).تو اين چندروزه الان يه ساعت وقت خالي گير اوردم و نشستم واحد گرفتاريمو محاسبه كردم .حالا راحت تر مي تونم براي روزهاي بعدم برنامه ريزي كنم...اونو اينطور محاسبه كردم: الان سه شبه كه فيلم بازگشت بتمن رو از يه بنده خدايي گرفتم وقت نكردم نيگاهش كنم.در اوقات معمولي كه گرفتاري ندارم و دستم خاليه هر شب دوتا فيلم نگاه مي كنم.به عبارتي اوقات فراغت روزانه من منهاي 2 فيلم بر شب ميشه.حالا اگه اون رو به 2 ضرب كنيم ميشه منهاي 4 فيلم بر شب .يا به عبارتي منهاي 5/1 فيلم بر روز( اون نصفه رو كارهاي ديگه ميكنم.از قبيل وبلاگ خوندن ، دوچرخه سواري و حموم رفتن! ).پس الان كه من 3 شبه فيلم نديدم در واقع مثبت 8 فيلم – روز گرفتار بودم .(در واقع ميشه مثبت 9فيلم –روز از اونجايي كه يه قرار وبلاگي داشتم با يه مردتنها اون يه ساعت رو كم كردم .چون تو اين قرار تونستيم يه ساعت از يه فيلم رو نيگاه كنيم!) بازم بگين فيزيك رو چه به وبلاگ !
» ادامه مطلب

وبلاگ‌نویسی با اعمال شاقّه 5

0 نظر
اي بابا اين خارجيها خيلي بد قلقن.پدرمون در اومد امشب.تا اطلاع ثانوي ما اينجا مي خوايم چوب بي سواديمون رو بخوريم. با اون خونه هم تسويه كرديم.با چه رويي برگرديم؟(اينارو فقط به شما دارم ميگم،بين خودمون بمونه.خوب؟)
» ادامه مطلب

قرار وبلاگی

0 نظر
اصلا كي گفته قرار وبلاگي چيز خوبي نيست؟
» ادامه مطلب

وبلاگ‌نویسی با اعمال شاقّه 4

0 نظر
آهاي اونايي كه مياين اينجا و گردوخاك اينجا چشماتونو اذيت مي كنه و به اندازه خونه قبلي بهتون خوش نميگذره...بزارين ماازراه برسيم ،خودمون رو پيدا كنيم( ...حالا مگه گم شدي؟) ببينيم كي به كيه ، چه خبره تو مملكت غريب ، زبونشون رو يادبگيريم،بقال قصاب نونواي اين محله رو بشناسيم ...چشم!اينجاروهم روبراه مي كنيم.نمي زاريم بهتون بد بگذره . همين!
» ادامه مطلب

وبلاگ‌نویسی با اعمال شاقّه

0 نظر
كسي هست بين شما كه با ديدن اين صفحه مشكلي داشته باشه؟...(خوب معلومه همه با اين صفحه مشكل دارن!!) از قبيل نديدن اون قسمت Comment !!! و باقي قضايا.اگه مشكلي تو ديدن اين صفحه داريد خواهش ميكنم حتما به من خبر بدين.ميدونيد آخه من اينجا تو اين ده غريبم.تازه اومدم اينجا. اگه راهنمايي ام هم بكنيد كه ممنون ميشم.الهي دستتون به( چه ميدونم هر جا كه خودتون دوست داريد) برسه! همين!
» ادامه مطلب

وقتی که نیو مسخره‌بازی در می‌آورد

0 نظر
بيب...بييييييييييييييب...بيب... بييييييييييييييب كليك....بيب...با سلام.من تنك ، اپراتور شما هستم. هم اكنون اينجا نيستم.رفتم دستشويي .20 دقيقه بعد برمي گردم.لطفا بعد از شنيدن بوق پيام خودتون رو اينجا بزاريد.متشكرم. نيو در حاليكه به سرعت در حال فرار است و نفس نفس ميزند...آهاي ...تنك منم نيو.ميدونم كه اونجايي.زودباش يه تلفن اين نزديكيها پيدا كن منو برگردون.اين يارو مامور اسميت دنبالمه .بجنب لامصب.(تق...تق...فيشو فيشو..صفير گلوله هاي شليك شده از اسلحه مامور اسميت)...زودباش .الان دخلمو مي اره.....آخ...آخ..سوختم.اين (...)منو زد... چند لحظه سكوت.صداي پاي مامور اسميت كه به آرومي نزديك ميشه.صداي مسلح شدن كلت مامور اسميت:خداحافظ آقاي اندرسون.بنگ!بنگ!بنگ...... كارگردان :كات!...اي بابا بازم كه اين نيو مردش.اين روزا هي تند تند مي ميره.اما من مي دونم چه مرگشه.بريد اين ترينيتي رو پيدا كنيد بگين بيادماچش كنه ،شايد دوباره زنده بشه اين لامصب...دِبرو ديگه.
» ادامه مطلب

هولدون کالفید جان

0 نظر
«...پسر عين چي داشت بارون مي اومد.عين سطل مي ريخت پايين، به خدا قسم .همه ي مادر پدرها دويدن رفتن زير سقف چرخ و فلك وايسادن تا مث موش آب كشيده نشن ولي من يه مدت طولاني همون طوري رو نيمكت نشستم .همه جام حسابي خيس شد،مخصوصا گردن و شلوارم .كلاهم خوب جلوي بارون رو مي گرفت ولي بازهم حسابي خيس شدم،ولي عين خيالم نبود.يه دفعه ، از اون جوري كه فيبي با چرخ و فلك مي چرخيد خوشحال شدم.راستش نزديك بود از زور خوشحالي بزنم زير گريه، يا جيغ بكشم.نمي دونم چرا.به خاطر اين بود كه سوار چرخ و فلك بود و با اون باروني آبي ش خيلي خوشحال شده بود .اي خدا،دلم مي خواست تو هم اونجا بودي.» ناتوردشت – نوشته :جي . دي .سلينجر – ترجمه : محمدنجفي
اين نوشته هاآخرين پاراگراف رمان ناتوردشت بود كه خوندين. اين رو اينجا نوشتم تا شايد يه بار ديگه دلتون براي هولدون تنگ بشه و يه خبري ازش بگيريد.ببينيد كجاهاس و داره چيكارها مي كنه.حالا خودش به جهنم .من نگران اون دوست دخترش جين گالافر هستم . كسي ازش خبري نداره!
» ادامه مطلب

وبلاگ‌نویسی با اعمال شاقّه 3

0 نظر
اينجا هنوز خبري نيست.
» ادامه مطلب

وبلاگ‌نویسی با اعمال شاقّه 2

0 نظر
بازم ميگم ميدونم كه اونجايي!
» ادامه مطلب

آغاز

0 نظر
سلام هنوز هم ميدونم كه اونجايي
» ادامه مطلب