بمب و ترانه

درد

«...حكايت كن از بمبهايي كه من خواب بودم و افتاد
حكايت كن از گونه هايي كه من خواب بودم ، و تر شد
بگو چند مرغابي از روي دريا پريدند؟
درآن گيروداري كه چرخ زره پوش از روي روياي كودك گذر داشت
مرغابي نخ زرد آواز خودرا به پاي چه احساس آسايشي بست؟...»

«... اونهايي رو كه ترسيدن ديدي؟
صداي سقوط بمبهايي روكه مي افتادن شنيدي؟
هيچ فكر مي كردي ، اونجايي كه نويد دنياي قشنگ نويي داده مي شد ، چرا بايد به پناهگاه مي دويديم؟
اونهايي رو كه ترسيدن ديدي؟
صداي سقوط بمبهايي رو كه مي افتادن شنيدي؟
مدتهاست كه شعله ها فرو نشستن، اما درد هنوز باقيه .
خداحافظ آسمون آبي
خداحافظ آسمون آبي
خداحافظ ...»

قطعه اولي از سهراب خودمون بود ، دومي هم از راجرواترز خودمون ، ازآلبوم « آجر ديگه اي تو ديوار » .هيچ فكر كردين چقدر مضمون اين دو تا شبيه هم از آب در اومده؟
درد ، درده، ايراني و انگليسي نداره ...