سكوت بره ها

 

جشن فارغ التحصيلي تموم شده بود.حالا ديگه كلاريس همون دختر قبلي نبود. شده بود مامور ويژه استارلينگ. بعد از اون همه فشار و التهاب براي نجات بره هاي كوچولو ، احساس آرامش مي كرد. جك كرافورد ، رييس اش ،‌گفته بود امروز همه ما به تو افتخار مي كنيم .همه اونجا بودن .حتي اون دو تا دكتر حشره شناس كه تو موزه تاريخ طبيعي باهاشون آشنا شده بود.فقط دكتر لكتر اونجا نبود. دكتر هزاران مايل اون ور تر تو يه فرودگاه كوچيك بي نام و نشون آفريقايي با چهره اي متفاوت در حال گرفتن شماره تلفني بود كه اون رو به كلاريس وصل مي كرد.
- استارلينگ ،‌بفرماييد .
- كلاريس ،‌ فكر مي كني بعد از همه اين جريانها بره ها از جيغ كشيدن دست برداشتن؟
- دكتر لكتر!!!!
- سعي نكن اين رد خط رو بگيري . چون به اندازه كافي ادامه نمي دم .
- كجا هستي دكتر ؟
- قصد ندارم بگم كجا هستم . دنيا با بودن تو خيلي زيباتره.
- هواپيمايي تو فرودگاه به زمين نشسته بود و مسافرهاش در حال پياده شدن بودن . ازپشت عينك دودي دكتر لكتر مي تونستيم برق چشمهاش رو ببينيم وقتي كه دكتر شيلتون ، زندانبان سابق اش ، رو ديد كه در حال پياده شدن از هواپيما بود
- خداحافظ كلاريس . مي رم كه نهار رو با يه دوست قديمي بخورم .
صداي دكتر لكتر ، دكتر لكتر گفتن كلاريس با قطع شدن تلفن قطع شد . دكتر كلاهش رو برداشت و خيلي خونسرد راه افتاد .رفت به دنبال دكتر شيلتون كلافه اي كه از هرم گرما عرق كرده بود و ازد ست دكتر به اون كشور آفريقايي فرار كرده بود . دكتر شيلتون سفيد و فربه و خوشمزه كه هزاران مايل رو اومده بود تا تبديل بشه به نهار ي خوشمزه براي دكتر هانيبال لكتر .
هزاران بار فيلمهايي ترسناك رو ديدم كه به زور هزار جور بزك و سطل خون و جيغ و فرياد خواستن ترسناك باشن .ولي هيچ صحنه اي مثل صحنه آخر اين فيلم من رو نترسوند. نمايي از بالا كه دكتر لكتر رو نشون مي داد در حالي كه دكتر شيلتون رو تعقيب مي كنه ،تو ازدحام جمعيت گم مي شه . جمعيتي كه از حضور اون هيولاي آدم خوار باهوش و بي رحم غافله.