حرفهايي براي شنيدن و گوش دادن!!!

تصور كن هرروز صبح راه بيافتي از طرف شركت بري ماموريت و مسافت 40 كيلومتري زنجان – سلطانيه رو بهمراه يه راننده پير از خود راضي باشي كه با سرعت 70 كيلومتر در ساعت ( سرعتي كه من دوچرخه ام رو تو سربالايي مي رونم!)مي رونه و اين اراجيف رو هم سرهم مي كنه:
« علي اسم حضرت علي و رضا هم اسم امام رضاست .اين عليرضا ديگه چيه كه مردم از خودشون دراوردن؟ ( يعني نميدونه اسم من عليرضاست؟)
پسر من صبح كه بيدار مي شه يه چايي شيرين مي خوره با نصف بربري.بعد ساعت 9 يه موز مي خوره.سر ساعت 10 هم يه تخم مرغ آب پز مي خوره . همينه ديگه .جوون بايد خوب بخوره.حالا شما از من مي خوايي يه جا نگه داريم يه كلوچه بگيريم براي صبحونه؟ يه كلوچه شما رو سير مي كنه؟
پسرم مي خواد بره فيزيك بخونه من اجازه نمي دم . فيزيك يعني چي؟ مي خواد بره فيزيك بخونه تا بدبخت بشه؟(قابل توجه اينكه نويسنده اين وبلاگ هم بدبخته!)
الان 35 ساله كه ازدواج كردم يه بار هم تو خونه مون صداي آهنگ و ترانه شنيده نشده. به اين موضوع هم افتخار مي كنم. (هميشه به اينجا كه مي رسه احساس خفگي بهم دست مي ده.)
اين جاده تهران زنجان رو مي بيني؟ اين جاده رو ما سال 1342 با بيل و كلنگ كشيديم!( اونجاي پدر آدم دروغگو!!!)
ما وقتي جوون بوديم و به ماموريت مي رفتيم شبهارو تو (ببخشيد) طويله مي خوابيديم.حالا شما راضي نيستي يه ساعت تواين منزل كارگران استراحت كني؟ ...»
اينها ترجيح بنديه كه هر روز تكرار ميشه.غير از اينها ايشون كلي هم تشعشعات فاضلانه داره  كه اينجا جاي اونها نيست . مشت نمونه خروار . فقط اگه يه روز روزنامه رو باز كردين و خوندين كه يه راننده رو زير يكي از پلهاي جاده زنجان – سلطانيه كشتن و سرشو بيخ تا بيخ بريدن بدونيد كه كار من نبوده.از الان مي گم كه من بيگناهم...