خواب نارنجي

 

-يه خواب بود .آقاي دكتر.
-چه جور خوابي؟
-يه كاميون نارنجي رنگ بو دكه به سرعت داشت بهم نزديك مي شد. هوا يه خورده تاريك بود. آسمون هم ارغواني رنگ بود. هيچ صدايي رو هم نمي شنيدم. فقط كاميون نارنجي رنگ بود كه همين طور با سرعت نزديك مي شد. همين طور وايساده بودم و نگاه مي كردم. مي دونستم كه دارم خواب مي بينم و خطري من رو تهددي نمي كنه .اما كاميونه اومد و اومد و اومد تا اينكه محكم خورد بهم و پرت شدم يه طرف. پيش خودم فكر مي كردم كه بايد بميرم .منتظر مرگ هم شدم تا اينكه مردم.
-شما هميشه از اين خوابها مي بينيد؟
- نخير آقاي دكتر. اولين بارم بود. معني اش چيه آقاي دكتر؟ يعني من مي خوام بميرم؟ معني اش اينه كه بايد از خيابون و ماشين ها و مخصوصا كاميون يا هر ماشين ديگه اي كه رنگش نارنجي باشه دوري كنم؟ شما فكر مي كنيد يه جور هشداره اين خواب؟
- نخير.كي همچي حرفي زده؟ يه خورده زياد كار مي كني ذهنت خسته شده. بايد استراحت كني . يه مدت مرخصي بگير و برو مسافرت.خوش باش و خوش بگذرون . همين .
-دستتون درد نكنه آقاي دكتر. الان خيلي آرومتر شدم.
- به سلامت . وقتي از مسافرت برگشتي به من سر بزن . پانزدهم ماه بعد خوبه؟
( پانزدهمين شب سه ماه بعد )
-آقاي دكتر شما الان من رو تو خواب مي بينيد.
- جدي؟ يعني من دارم خواب مي بينم؟ شما رو به ياد مي آرم.يه خواب ديده بودي .درسته؟
-بله .درسته . من به فرمايش شما عمل كردم و رفتم مسافرت . الان هم مردم .
- چطور شد كه مرديد؟
- با يه وانت سفيد رنگ كه نارنگي حمل مي كرد تصادف كردم...