جيرجيرك

يه جير جيرك هست ، پشت پنجره اتاقم. عصرها ، دم غروب شروع مي كنه به جير جير كردن . همين طور جير و جير و جير .... تموم طول شب كه من خواب هستم ، اون بيداره و جير جير مي كنه. نمي دونم چرا . نمي دونم چي باعث مي شه كه اينطور مستمر و پشت سرهم جيرجيربكنه ? شايد به اميد پيدا كردن يه همزبون براي خودشه كه جيرجير مي كنه . به اميد پيداكردن يه جيرجيرك ديگه كه بياد و پيشش بمونه. نمي دونم.شايد هم اشتباه مي كنم.شايد هم يه همسر داشته براي خودش.يه همسر كوچولو و جيرجيرو مثل خودش . يه خونه داشتن پشت پنجره اتاقم. براي خودشون زندگي مي كردن. براي خودشون كسي بودن . يه روز كه جيرجيرك خانومه داشته عرض اون خيابون شلوغ رو رد مي شده ، رفته زير يه ماشين .شايد هم باد ناشي از عبور يه ماشين اون رو با خودش برده. حالا آقا جيرجيركه هر شب داره جيرجير مي كنه شايد جيرجيرك خانومه صداش رو بشنوه و بياد پيشش. هزار جور ديگه مي شه فكر كرد در اين مورد ولي مي شه اينطور گفت كه بهرحال اين تنهايي كه باعث مي شه يه جيرجيرك ، شب تا صبح جير و جير و جير بكنه . حالا مي خواد براش فايده داشته باشه ، يا نداشته باشه....