وقتی که از همه چیز متنفر می شی

متنفرم از راننده تاکسی هایی که وقتی صد تومن می دی بهشون ، فکر می کنن اگه بخوان ده تومن بقیه اش رو بر گردونن دستشون می شکنه.
 از مردهایی که ادکلن زنونه می زنن تا بوی گند تریاکی رو که کشیدن پنهون کنن.
از همه اونهایی که سواره رو رو با پیاده رو اشتباه می گیرن .
از همه اونهایی که پیاده رو رو با سواره رو اشتباه می گیرن.
از همه فروشنده هایی که از مشتری هاشون طلبکارن.
از صاحب رستوران برلیان.
از همه اونهایی که دور از چشم همسراشون فیلم پورنو نگاه می کنن.
از همه اونهایی که تو خیابون بهت خیره می شن.
از همه اونهایی که وقتی سوار تاکسی میشن خودشون رو ولو می کنن روی صندلی و وقتی یه نفر دیگه می خواد سوار تاکسی بشه جونشون در می آد خودشون رو جمع و جور کنن.
از همه اونهایی که فکر می کنن اگه یه بسته ساقه طلایی نیم خورده بزارن روی داشبرد پرایدشون ، خیلی باکلاس می شن.
از اینکه یه خواب خوب ببینم .
و بالاخره از اینکه از همه چیز متنفر باشم