گزين (1)

فعلا اين چند تا لينك رو داشته باشين تا ببينيم بعدا چي ميشه ( يا نميشه).


زير دوش آب داغ

اومد داخل و یه گوشه نشست . واسه ش چایی آوردن ، گفت نمی خوره و اون رو برگردوند .
سومین بچه مرد ساعتی پیش متولد شد . پسری بود زیبا .
مرد خوشحال بود . اما این سکوت توی خونه داشت دیوونه ش می کرد . بلند شد ، به کنار پنجره رفت . پنجره رو باز کرد ، بارون می اومد .
چشماش رو بست و با صدای بلند شروع به خندیدن کرد :
- قاه قاه قاه قاه ....

یکی حتما باید به اون بگه زنش مرده !


استامينوفن

اگه زمين صاف بود ميرفتم،به همه مقدسات قسم که تا آخرش ميرفتم..
حيف که گرده،هر چقدرم برم نهايتش اينه که ميرسم جايی که الان هستم...


privacy published

..ديشب كه خونه نيما متاليكا گوش كرديم متوجه شدم هفت سالي اقلا هس كه متاليكا گوش نكردم..در واقع خيلي كاراي ديگه هم هس كه فكر ميكني داري انجام ميدي ولي در واقع قرنيه طرفشون نرفتي ..بعد اگه از رفقاي مهندست مرض محاسبه رو "وا گرفته باشي"(به قول اصفهانيها‍‍ )ميشيني حساب ميكني ميبيني وقتي كه صرف سيگار كشيدن يا احوال پرسي الكي يا غيبت پشت سر ملت يا عوض كردن كانال تلويزيون ميكني خيلي بيشتر از زمانيه كه پاي بديهي ترين علائقت ميذاري..ولابد احساس مي كني درگيري و روزمرگي تو رو از خودت دور كرده..خب الاغي البته.


گاو و گلدون

تا كجا بايد رفت؟
تا اونجايي كه ديگه پاها روي زمين نباشه
تا اونجايي كه ديگه چيزي براي ديدن وجود نداشته باشه
تا اونجايي كه ديگه چيزي براي از دست دادن وجود نداشته باشه
تا اونجايي كه ديگه تواني در تن نمونده باشه
تا اونجايي كه ديگه هيچ عطشي وجود نداشته باشه..
نه اين آخري رو باهاش مشكل دارم
تا اونجايي كه ديگه عطشي از اون نوع وجود نداشته باشه
تا اونجايي كه سوسوي آرزوهاي تازه ديده بشه
و..
تا اونجايي كه با همراه در اوج آرامش بگيري


سنگ رودخونه

گاهی چنان سبک ميشوم که کمترين باد مرا با خود خواهد برد
گاهی چنان سبک ميشوم که ميل بادبادک به خود ميگيرم
گاهی چنان سبک که آسمان محلی برای قدم زدن های عصرانه ميشود.
آن روزها سرعت قرن هم به پايم نمی رسد.