اتاق 117 خوابگاه بابازاده



همه اونهایی که تو فاصله سالهای 74 تا 78 تو دانشگاه زنجان مشغول تحصیل بودن اون بوردمعروف دانشگاه کشاورزی رو می شناسن. همون بورد مجله طنز دیواری شیپور رو می گم.همون بوردی که بعد از توقف انشتار شیپور تبدیل شد به ستون کاغذی . حالا همه اون بچه هایی که تو ستون کاغذی مطلب می نوشتن ،فارغ التحصیل شدن و هر کدومشون یه گوشه مشغول زندگی خودشون هستن.منتها فارغ النوشتن نشدن که ! یه سایت راه انداختند به اسم اتاق 117 ، تو قسمت ستون کاغذی که لینکشون رواین بغل میتویند ببینید هر کدومشون یه وبلاگ راه انداختن .. منتها هنوز قالب وبلاگها تکمیل نشده و یه خورده کار داره. لینک کامنتها ناقصه ( یعنی در واقع هنوز لینک نشده ! باید روی قسمت نظرات دوبار کلیلک کنید تافرم نظرات باز بشه). قسمت آرشیوهم تکمیل نیست . فونت و رنگ عنوان نوشته ها با فونت و رنگ مطالب یکیه و باعث می شه که عنوان مطلب تو خود مطلب گم بشه.مطالب هم لینک دائمی ندارن .فکر کنم علت اصلی اش این باشه که هیچ کدوم از طراحهای سایت قبلا وبلاگ نویس نبودن و کارشون رو تازه شروع کردن( غیر ازعلی و مهدی که تازه دوماهی می شه که وبلاگ نویسی رو شروع کردن ) منتها با ذوق و شوقی که تو سان می بینم ، خیلی زود همه این موانع رو برطرف می کنه و سایتشون خیلی زود خودش رو می گیره و جا می افته . بین بروبچه های اتاق 117 مهران ( در جستجوی مرگی دیگر) و استیو( صادقانه های پینوکیو) زودتر از بقیه شروع کردن .بقیه هم در شرف ابتلا هستن .alimali خودمون! هم از این به بعد ذوبلاگین شده و اسم وبلاگش رو گذاشته شکلات تلخ .( تورو خدا نیایید بگید اسم اش از می دونم که اونجایی بهتره که ناراحت می شم). خدا همه رو به راه راست هدایت بکنه و آخر وعاقبتون رو به خیر بگذرونه که از شر هیچ خیری ندیدیم.
و در ادامه به تلاوت مطالبی چند از وبلاگهای مورد نظر توجه فرمایید:
در جستجوی مرگی دیگر
دختر با چشمهاي درشتش چشمكي زده بود و گفته بود:تنها با هنرمندي بزرگ ازدواج خواهم كرد!... و اكنون پسر مجسمه‌سازي مشهور بود و در نبود او مي‌انديشيد در برابر تنديس مرمرين زني بلند بالا با چشماني افسونگر سجده كند ، يا ابراهيم باشد.
صادقانه های پینوکیو
نشستي تو كافي شاپ داري بهش نگاه ميكني يعني در اصل زل زدي تو چشاش اون داره بستني ميخوره و تو انگاري كه ميخواي اونو بخوري واي كه چقدر نازه تموم شد پا ميشي كه كه دستشو بگيري و باهاش بري كه يه دفعه رعشه ميافته به تموم تنت انگار زلزله شده اه موبايل لعنتي رو از زير بالش ور ميداري و خاموشش ميكني لباسهاي احمقانه و گشاد كار و كه تازه بيشتر از ارزششون خرج كردي كه تا حدي اندازه‌ات بشن ميپوشي و ميري سر كوچه ولي خب نه براي دختر بازي (هر چند حسرت دوره‌اي رو ميخوري كه از دستش دادي بدون اينكه ...) اتوبوس سرويس كارخونه مياد سوار ميشي ....
سربازی از روم
به يه فالگيري گفتم همين طوري يه فال بگير
چند لحظه بعد گفت : يه پسره هستش تو ژاپن كه 5 سالشه
بعد رفيقم بهش گفت : يه فال ديگه بگير
گفت : همه مي ميرن حتي اون پسر 5 ساله
علک
آخرين روز آموزشي در خدمت
ـ دوران خوبي بود !!!
ـ خيلي خوش گذشت !!! شمارتو بده
بوي گند دروغ تمام وجودتو گرفته مجبوري لبخند بزني واين عذاب آورترينكار ممكنه در اون لحظاته.
يك غم بزرگ اينه كه 2 ماه از عمرتو له كردي و غم بزرگتر اينه كه 19 ماه ديگه مونده
همه اش اين شعرتوي مخم داره تكرار ميشه
خون جديدي به اين زمين مي رسد
و او به سرعت مقهور ورام ميشود
با بي آبرويي دردناكي كه پايدار مي ماند
مردجوان قوانين آنها را مي پذيرد
مرد مي داند كه پس از اين ديگر صاحب افكارش نيست
در تمام عمرش در نبوردي بوده ، دانسته مغلوب
وحال مرد چروكيده، پير و نادم
نابخشوده ناميده مي شود.