نخود ، نخود

0 نظر
خورشيد مي ز مشرق ساغر طلوع كرد .... و دقيقا 11 ساعت و 1 دقيقه و 28 ثانيه بعد، ز مغربش غروب كرد . و مساله اصلي دقيقا مجموع اين ساعتها و دقيقه ها و ثانيه ها ست . مشرق و مغربش هم طبيعتا ، كشك!
خرابه هاي دلگير بم
» ادامه مطلب

و زمين لرزيد...

0 نظر

عكس ازمجموعه عكس حسن سربخشيان در مورد زلزله بم
براي بازماندگان اين مصيبت عظيم طلب صبر دارم.
» ادامه مطلب

طوفان ژوراسيك

0 نظر
روی عرشه، در زیر باران شدیدی که می‌بارید، نوح با‎ ‎دیدن که یک تیرانوساروس غول‌آسا که به سختی سعی ‏می‌کرد خودش را روی آب نگه دارد،‏‎ ‎ضربه محکمی‌ به پیشانی خودش زد.‏
» ادامه مطلب

one Shortcut to inferno

0 نظر
از اونجايي كه خيلي دلمون براشون تنگ شده و از اونجايي كه نمي شه همين جوري گوشي رو برداشت و بهش زنگ زد تا صدامون بكنه و ما بفهميم كه صداش چقدر خوبه ( خودش هم اونقدر با معرفت نيست كه گوشي رو برداره و بهمون زنگ بزنه) ، شما يه لطفي بكنيد و به ما بگيد كجا مي شه انتهاي صميميت حزن رو پيدا كرد تا يه خورده از سبزينه اون گياه عجيب كه اونجا رشد مي كنه برداريم و براي خودمون داشته باشيم تا منت اون نامرد رو نكشيم؟
نوبت قبيله اي
» ادامه مطلب

اخترك B_612 يا K-pax؟

0 نظر
من فكر مي كنم اگه شازده كوچولو به جاي اين كه تو آفريقا فرود بياد تو ايستگاه قطار نيويورك فرود مي اومد ، آخر و عاقبتي مثل پروت تو فيلم كي – پكس پيدا مي كرد .
» ادامه مطلب

مي دونم كه اونجايي

0 نظر
فلسفه وجودي ابزار ساخت دست بشر كمك به انسان و حل كردن مشكلات اونه. ابزار و ماشييهاي ساخت دست بشر فقط اون موقع به درد مي خورن كه انسان به اونها نياز داشته باشه . استانلي كوبريك تو فيلم 2001 : يك اوديسه فضايي ، كامپيوتري (ابزاري ) رو نشون مي ده كه براي رسيدن به هدفي كه ساخته شده ( رسوندن اون سفينه و فضانوردهاي اون به سياره مشتري ) دست به قتل مي زنه و شورش مي كنه . در واقع هدفش رو بر انسان و حتي وجود اون والا تر مي دونه . تو ماتريكس هم با چنين مساله اي روبرو هستيم .جنگ بين انسان و ابزار ساخت دست خودش . ولي كسي حتي زير لب از برادران واچوفسكي نمي پرسه اونقدر كه هدف زندگي انسانها و سرنوشت اونها برايشون مهمه ، چرا به ما نمي گن هدف از زندگي ماشينها چيه؟ در داستاني كه جاي انسانها و ماشينها عوض شده ، كسي نمي پرسه انرژي كه ماشينها از بدن انسانها مي گيرن صرف چه كاري مي شه؟ انرژي كه در اصل بايد صرف از بين رفتن مشكلات بشر باشه باعث برده شدن اون شده . در دو قسمت از انيميشن انيماتريكس (رنسانهاي يك و دو ) نشون داده مي شه كه بعد از تبعيد ناخواسته ماشينها به شهر صفر و يك ، ماشينها دوباره شروع مي كنن به پرداختن وظيفه اصلي خودشون و با اختراع و توليد ماشينهاي جديد سعي در بهتر كردن زندگي بشر مي كنن .اون آگهي تبليغاتي در مورد ماشينهاي پرنده اين موضوع رو به خوبي نشون مي ده.مشكل از اونجايي شروع مي شه كه بعد از عمليات dark storm انسانها باعث تيره شدن آسمون مي شن و ارتباط ماشينها رو با منبع انرژي خودشون يعني خورشيد از بين مي برن. اينجا بازهم تناقضي شكل مي گيره كه جوابي به اون داده نمي شه. بعد از نابودي آسمان انرژي لازم براي خود انسانها از چه منبعي تامين مي شه؟ چرا فقط اين ماشينها هستن كه منبع انرژي شون از بين مي ره ؟ در داخل زايان انسانها چطور مي تونن تو دنيايي اونقدر تاريك و تهي از همه چيز، انرژي لازم براي ماشينهاشون رو تامين بكنن تا بتونن به زندگي خودشون ادامه بدن؟ مي شه كه پوزخندي به همه اينها زد و مثل كنسول زايان گفت كه من مي دونم هدفي براي وجود اين ماشينها وجود داره .اونها اينجا هستن تا ما زنده بمونيم .اما نمي دونم اينها چطور كار مي كنن! با نمايش قسمت سوم matrix revolutions پرونده اين سه فيلم بطور موقت بسته شد.گرچه برادران واچوفسكي گفتن كه اين فيلمها ديگه دنباله اي نخواند داشت ولي من هم مثل يحيي معتقدم كه تا چند سال ديگه دنباله هايي به اين سه فيلم ساخته خواهند شد. سكانس پاياني matrix revolutions معرف اين ادعاست. خورشديي كه در حال طلوعه و گفتگوي بين اوراكل(چقدر اين زن زشت و شيطانيه. خدا گلوريا فاستر رو بيامرزه كه با مرگش ضربه شديدي كه به اين فيلم و بازي enter the matrix زد) با آرشيتكت و، سرف و اون دختر كوچيكه و نامعلوم ماندن سرنوشت نيو نشان از باز بودن پايان فيلم داره. من يه ماتريكس باز هستم. عنوان اين وبلاگ و آي دي كه براي خودم انتخاب كردم مي تونه گوشه اي از اين علاقه رو نشون بده . بارها و بارها به تماشاي دو فيلم و انيماتريكسها نشستم ( قسمت سوم تازه به دستم رسيده .نسخه اي تيره و تاريك و بي كيفيت با كادري مكه از چهار گوشه زده شده . استانداردي آشنا براي همه ما در اين سالها .دزدي با دوربين هندي كم از پرده سينما) .ولي اين باعث نمي شه كه چشم و گوش بسته هر چي رو كه مي بينم باور كنم. برادران واچوفسكي اونقدر از كشف ايده اي كه كشف كردن ( شباهتهاي دنياي واقعي با يك دنياي ديجيتالي ) ذوق زده شدن كه اين ايده رو نتونستن به خوبي بپرورند . اين دو موردي كه در بالا بطور مختصر بهشون اشاره كردم فقط مي تونن نمونه باشن. مطمئنا ماتريكس بازهاي چخيلي خيلي حرفه اي تر ي از من وجود دارن كه مي تونن با چشم باز ، باز هم از اين تناقضها پيدا كنن . فعلا منتظر مي مونيم تا قسمتهاي بعدي ساخته بشن . شايد برادران واچوفسكي تا اون موقع وقت كافي براي پيدا كردن جواب سوالهاي ما داشته باشن .
» ادامه مطلب

مشترك مورد نظر مرده است

0 نظر
دخترهاي ترك زبان به دو دسته تقسيم مي شن:
اونهايي كه وقتي ازشون به زبون تركي يه چيزي مي پرسي ، به زبون فارسي جوابت رو مي دن
اونهايي كه وقتي ازشون به زبون فارسي چيزي مي پرسي ، به زبون تركي جوابت رو مي دن
لازم به تذكره كه اين دسته بندي شامل پسرها نمي شه.هر گونه تلاش براي دسته بندي پسرها با شكست مواجه شده است.لطفا دوباره شماره گيري نفرماييد
» ادامه مطلب

سركوه بلندآمد حبيبم

0 نظر
اگر با من نبودش هيچ ميلی چرا ظرف مرا نشکست ليلی؟ ....ها ؟ چرا؟ د جواب بده؟
» ادامه مطلب

وقايع نگاري يك درد

0 نظر
5 شنبه عصر
مطلبي كه تو وبلاگ نوشته مي شه . ساعت 8 شب يه مسابقه بسكتبال : خطاي سه ثانيه اي كه دودستي به حريف داده مي شه ( آبروريزي مطلق ) . خونه . دوش .مسواك . لالا .دل دردي كه شروع مي شه.
صبح جمعه

بي خوابي تا صبح. دل دردي كه هنوز تموم نشده . اورژانس بيمارستان ولي عصر .انترني كه هي باهات كلنجار مي ره تا بفهمه چه مرگته.
ظهر جمعه
دردي كه بيشتر شده.انترني كه هنوز مردده.نمونه هايي كه به آزمايشگاه داده شده .متصدي بي حوصله ، اخمو و بداخلاق آزمايشگاه . دكتر متخصصي كه بالاخره تشريف مي آرن و بعد از معاينه و ديدن نتايج رنگش مي پره.دستور بستري شدن براي عمل . انتظار براي عمل .انتظاري كه 4 ساعت با درد قاطي مي شه .
عصر جمعه
اتاق عمل ( يا مرده شويخونه فيلم هفت؟) بيهوشي
شب جمعه
تو بخش به هوش مي ايي . هنوز لباس عمل تنتهپدرت تعريف مي كنه كه به علت ازدحام بيمارها تو بيمارستان لباس نتونستن برات پيدا بكنن.رو تختي بستري كردنت كه بعد از مرخص كردن بيمار قبلي هنوز مرتب نشده.و اين يعني ملافه آغشته به بتادين ، و پتوهايي كه بوي الكل و […] مي دن ... . دوتا هم اتاقي .پيرمردي كه تا صبح ناله مي كنه.سربازي كه اهل طارمه و دورقلبش يه كيست داشته و تازه عملش كردن.
صبح شنبه
درد . برفي كه بيرون مي باره. گرسنگي : بعد از نهاري كه ظهر 5 شنبه خوردي تا حالا هيچ چيز كوفت نكردي .دونهاي برفي كه ريتم باريدنشون سريعتر از ريتم قطره هاي سرمي ه كه به دستت وصله .درد ...درد...درد .پرستارهاي عصباني و طلبكار . واكمني كه بالاخره به دستم مي رسه
عصر شنبه
ملاقات : خدا بد نده! ( داده ديگه ! كوري ؟ نمي بيني ؟) بدرقه كننده ها پياده شن ( براي ملاقات كننده هاي ما وقت تموم شده ولي براي بقيه تا ساعت يازده و نيم شب طول مي كشه ، يعني از استراحت خبري نيست.)راديو پيام: اوتمارليبرت ، چيپسي كينگس ، ياني و تا دلت بخواد مختاباد و گروه آويژه. راستي هنوز لباس اتاق عمل تو تنت داره زار مي زنه . ×يرمردي هم اتاقي كه تا صبح داد مي زنه يكي بياد به من سوند بزنه .سوختم!
صبح يكشنبه
هنوز درد.هنوز لباس اتاق عمل .هنوز ملافه ها و پتوي كثيف .انزجار و اشمئزاز و كوفتگي عضلات ...ويزيت دكتر : دومتري دورتر از من ايستاده : حالت خوبه؟ بهش امروز غذا بدين . خداحافظمريضي كه تو بخش مي ميره و گريه و داد و بيداد همراه هاش بخش رو پر ميكنه
شب يكشنبه
راديو فردا sorry seems to be the hardest word از التون جان كه تو رو به ياد كنسرتي مي اندازه كه به افتخار برنده صلح نوبل سال 2000 برگزار شد و التون جان اين آهنگ رو اونجا خوند. راستي از شيرين عبادي و كنسرت اون چه خبر ؟ شازده كوچولو و قشنگي ستاره ها به خاطر گلي كه تو يكيشون مخفي شده . داروي مسكن و خواب
صبح دوشنبه تا شب دوشنبه
درد.عوض شدن لابس و ملافه ها و پتوها .بازهم درد.يه ليوان شير .ظهر يه كاسه سوپ . پرستاري كه مهربونه وهي لبخند مي زنه.راستي چرا به بيمارهايي كه آپانديسشون رو عمل كردن تنفس دهن به دهن مصنوعي نمي دن؟ ها !بازهم راديو پيام و راديو پيام و عصري هم كمي برنامه كنديميز ( از راديو زنجان) كمي خنده .بايد مواظب بخيه باشم. دست اين راديو زنجان درد نكنه ( البته اگه دستي داشته باشه ) خيلي برنامه لوس و بيمزه اي از آب در اومده .
صبح سه شنبه
ويزيت دكتر .آقات شما ميرخٌصي .اين ميرخٌص شدن تا ظهر ساعت يك و نيم طول مي كشه .
آژانس :
Where Are you going?-
Jaddeh shahrak please-
اين تيكه اش رو فكر كنم تو خواب ديدم!
خونه .خونه .خونه .
گر به بالينم طبيبانه بيايي
به دوعالم ندهم لذت بيماري را
» ادامه مطلب

مرهمي بود زمان به سال صفر

0 نظر
از اونجايي كه اين يه هفته اي كه تموم شد ، هفته بسيار بد و سختي بود كه بر ما گذشت و از اونجايي كه همه شماها دعاهاي خيلي خوبي در حق ما كرديد كه بسياري از اونها سريعا بر آورده شدن. ما رو فرستادن اينجا . جامون خيلي خوب و راحته . همسايه هاي خيلي خوبي هم داريم . هيتلر و آيشمن طبقه پاييني هستن و دو بلوك اونطرف تر يزيد و شمر با بچه هاي بي شمارشون زندگي مي كنن. فقط يه خورده هوا زيادي گرمه كه سرايدار اينجا بهمون قول داده ماه بعد حرارت اون كوره رو كمي پايين بياره تا زياد داغ نشيم.منتها اوس كريم نبايد خبردار بشه.اگه خبر دار بشه اون رو مي فرسته پيش من تو همين سلول . خدا كنه اين طور نشه. كي دوست داره با سرايدار جهنم هم اتاق بشه؟
» ادامه مطلب