كلاغ زرد

0 نظر

هميشه قصه به سر مي رسيد
چه بي تفاوت بود
براي مادرمن غربت مدام كلاغ
چرا نمي دانست
كلاغ خواب مرا با خودش كجا برده
چرا نمي پرسيد؟
ومن از اول هر قصه ياد او بودم

كلاغ قصه ديروز!
تو باز در راهي؟
به خانه ات نرسيدي هنوز؟
چقدر پير شدي!
كجاست عاقبت اين همه سفر كردن؟
كلاغ! اول آوارگيت يادت نيست؟
چرا
تو را براي هميشه كلاغ پر كردند؟
كبوتران بودند
عقابها بودند
و نيز كركسها
تورا براي چه اين گونه دربدر كردن؟
سياه معمولي!
به جز تو هر كه پري داشت ، لانه اي هم داشت

هميشه قصه به سر مي رسيد
چه بي تفاوت بود
براي مادر من غربت مدام كلاغ
شعر از مهروش طهوري،

بعد از تحرير
اين اهنگه كه ما گذاشتيم اينجا آهنگ تيتراژ فيلم kill bill ( قسمت اول) و خود اهنگ هم از خانم Nancy Sinatra . متن شعرش رو هم مي تويند از اينجا بگيريد .

» ادامه مطلب

دوش

0 نظر
دوش دیدم كه ملائك* درمیخانه* زدند
گل* آدم *بسرشتند *و به پیمانه* زدند
اون جور که ما تحقيق کرديم حافظ يه زماني وبلاگ مي نوشته به اسم آدم با آدرس .com meikhanehblog . http://adam. و اين بيت رو هم تحت تاثير درست کردن قالب وبلاگش توسط چند تا از دوست دخترهاش سروده .
توضیحات :
ملائك :
فكر كنم منظور از ملائک دوست دخترهاي لطيف و بدجنس و وبلاگ نويس حافظ باشند كه این جور پیداست بدجوري اوضاع احوالش رو به هم ريخته بودن.
ميخانه :
بنا به تحقيقات مفصل بنده درزمان حافظ يه سايتي بوده به اسم meikhanehblog كه خدمات بلاگ نويسي رايگان داشته و شيخ ما هم يه وبلاگ تو اونجا داشته.از اونجايي كه خيلي دست و دلباز بوده و سواد كامپيوتري اونچناني هم نداشته كلمه عبورش رو به داده بوده به ملائك تا كه قالب وبلاگش روبراش رديف كنن.
گل :
همون قالب وبلاگ .
آدم :
اسم وبلاگ حافظ آدم بوده . ( به خط اول مراجعه شود) .
بسرشتند :
كاملا واضح و روشن است كه اگر يه نفر بخواد قالب وبلاگش رو بسازه اول بايد اون رو بسرشته ! و بعد اون رو تو سايت خودش قرار بده .
پیمانه :
edit template HTML
. اين بود انشاي من. اميدوارم يه هو به سرتون نزنه كه به رابطه بين روح و جسم مثل رابطه قالب و وبلاگ نگاه كنيد كه ما نگاه كرديم و چشممون كور شد!
» ادامه مطلب

گردونه

1 نظر
زنهار كه در رهگذر آدم خاكي بسي دوش نهادند تا گردوغبار خويش بپالايد و بشويد و آسماني شود .
» ادامه مطلب

شود يا نشود؟

1 نظر
زير لب گفت :« كي گفته بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي شود؟ پس من چه جور دارم زندگي مي كنم؟چه جور دارم زندگي ام رو به سر مي رسونم؟» همه اينها رو گفت . بعد زانوهايش لرزيد. به زانو در آمد و هاي هاي گريه كرد.
» ادامه مطلب

حنجره خاموش تغزل


لحظه اي از من در اين تصوير ثبت شده است .اما آيا كسي ،‌دستي و قدرتي وجود دارد كه مرا براي يك لحظه ،‌در روزگار ثبت و ابدي كند ؟
هيهات
حسين منزوي 1334- 1383

عكسهاي مراسم تشييع پيكر مرحوم حسين منزوي - زنجان
عكسها: ليدا مليحي







» ادامه مطلب

گردونه

0 نظر
وقتي در را باز كرد و وارد آزمايشگاه شد . خودش را ديد كه پشت كامپيوتر نشسته و به شدت مشغول كار است . همانند رويايي بود كه تكرار شود . اين لحظات را به ياد مي اورد . به آرامي و در حاليكه سعي مي كرد ديده نشود ،‌سي دي نقره اي رنگي را كه كليد حل مساله سفر در زمان را در خود داشت بر روي ميز گذاشت و از اتاق خارج شد. مي دانست كه فردا صبح خودش سي دي را خواهد يافت و به كمك راه حلي كه در ان است مساله سفر در زمان را حل خواهد كرد و به پروژه اي پايان خواهد داد كه حل آن بيست سال تمام به طول كشيده بود. پروژه را به كمك راه حل خود آينده اش ادامه خواهد داد و ماشين زمان را خواهد ساخت . بعد كليد مساله را بر روي سي دي ضبط خواهد كرد و به زمان گذشته باز مي گشت و به خود گذشته اش كمك خواهد كرد تا مساله را حل كند و به كمك ماشيني كه ساخته بود به گذشته باز گردد تا باز به خودش كمك كند. و اين چرخه تا ابد تكرار خواهد شد ...
» ادامه مطلب