گردونه

وقتي در را باز كرد و وارد آزمايشگاه شد . خودش را ديد كه پشت كامپيوتر نشسته و به شدت مشغول كار است . همانند رويايي بود كه تكرار شود . اين لحظات را به ياد مي اورد . به آرامي و در حاليكه سعي مي كرد ديده نشود ،‌سي دي نقره اي رنگي را كه كليد حل مساله سفر در زمان را در خود داشت بر روي ميز گذاشت و از اتاق خارج شد. مي دانست كه فردا صبح خودش سي دي را خواهد يافت و به كمك راه حلي كه در ان است مساله سفر در زمان را حل خواهد كرد و به پروژه اي پايان خواهد داد كه حل آن بيست سال تمام به طول كشيده بود. پروژه را به كمك راه حل خود آينده اش ادامه خواهد داد و ماشين زمان را خواهد ساخت . بعد كليد مساله را بر روي سي دي ضبط خواهد كرد و به زمان گذشته باز مي گشت و به خود گذشته اش كمك خواهد كرد تا مساله را حل كند و به كمك ماشيني كه ساخته بود به گذشته باز گردد تا باز به خودش كمك كند. و اين چرخه تا ابد تكرار خواهد شد ...