دروغهاي واقعي -2

0 نظر
جيرجيركي كه تمام تابستان را آواز خوانده بود و نظاره گر تلاش بي پايان مورچه براي ذخيره دانه هاي گندم بود ، با فرا رسيدن فصل سرما به همراه پرستو ها به سرزمينهاي گرم جنوب كوچ كرد تا ادامه زندگي شيرينش را در آنجا پي گيرد .
» ادامه مطلب

دروغهاي واقعي - 1

0 نظر
مادر نگاهي به چند دانه لوبيا كه جك درازاي فروختن گاو شان گرفته بود انداخت .آنها را سبك و سنگين كرد.شانه اي بالا انداخت ولعنتي به بخت و اقبال خودش فرستاد و دانه ها را از پنجره به درون باغچه پرتاب كرد. كلاغ دله اي كه از آن حوالي مي گذشت ، دانه هاي خوشمزه لوبيا را ديد . چرخي زد و آنها را به سرعت ، به دهان بر گرفت و زود پريد! و جك را در حسرت ساقه لوبيايي سحر آميزي گذاشت كه مي توانست اورا به قصري در بالاي ابرها ببرد.
» ادامه مطلب

فيلتر

0 نظر
با شروع خرداد ماه و پشت بند اون تير و قضاياي 18 تير واين حرفها ، اين قضيه فيلتر كردن وبلاگها دوباره قد علم كرده. از امروز صبح كليه وبلاگهاي پرشين و بلاگر و بلاگ اسكاي در شهر زنجان فيلتر شدن . خوشبختانه بلاگر امكاناتي رو در اختيار كاربران خودش قرار داده كه مي تونند مطلبي رو كه نوشته اند از طريق e_mail به بلاگر بفرستند و بلاگر مطلب اونها رو در وبلاگشون پست مي كنه . از اونجايي كه هيچ رقم دوست ندارم اين قضيه فيلتر كردن وقفه اي تو وبلاگ نويسي من بياندازه ، اين متن رو با كمك mail ي كه براي blogger فرستادم ، پست كردم. اينطور كه معلومه يه ماهي رو بايد همين طوري سر كنم. تا چه پيش آيد و چه در نظر آيد!
» ادامه مطلب

حسرت

0 نظر

به ياد مي آورم زماني را كه نسخه اي رنگ پريده از فيلم بيگانگان جيمز كامرون به دستم رسيده بود. از كيفيت فوق العاده ! آن مشخص بود كه كپي دست بيستم و يا شايد هم دست سي ام از روي نوار اصلي فيلم بود. تقريبا سياه و سفيد بود و يك نوار رنگي در مركز تصوير داشت كه از سبز به آبي مي زد. اولين باري كه آن را ديدم هيچ وقت فراموش نمي كنم. سايه اي از ريپلي مي ديدم كه بعد از ماجراهاي قسمت اول فيلم از خواب 57 ساله بيدار مي شد ( ماجراي خواب 57 سال ريپلي در نسخه نهايي كارگردان فيلم وجود دارد و در نسخه اي كه در سال 1986پخش شد وجود نداشت ) و به همراه چند تفنگدار ارتش آمريكا به سياره اي مي روند تا علت قطع ارتباط مجتمع فضايي واقع در آن سياره را كه به احتمال زياد كار موجود ات بيگانه بود ، بيايند. صداي نسخه اي از فيلم كه در اختيار من بود هر ده دقيقه زياد و كم مي شد. ولي اين كيفيت پايين و صداي نويزدار و ضعيف فيلم از صافي ذهنم مي گذشت و تبديل مي شد به تصويري شفاف و واضح با صدايي استريو از فيلم . من از ديدن فيلم واقعا لذت بردم . تقريبا در فيلم ذوب شده بودم . عاشق آن صحنه اي بودم كه ريپلي سوار بر ربات باربر شده بود تا قدو قواره اي اندازه ملكه بيگانگان بيابد تا بتواند بمبارزه كند . چند قدم جلو آمد و به ملكه گفت :« ! Get away from her you Bitch » يا همان صحنه اي كه از دست ملكه فرار مي كنند و سوار سفينه مي شوند و به بيشاپ مي گويد: « Punch it bishop» بعد سر سفينه اندكي به پايين خم شد و شتاب گرفت و از آن جهنم گريختند.
نسل ما نسلي بود كه با حسرت بزرگ شد و با حسرت فيلم ديد ، با حسرت به موسيقي هاي مورد علاقه اش گوش كرد و با حسرت كتاب خواند وباحسرت عاشق شد. زماني بود كه براي ديدن يك فيلم اسكار ي بايد تقريبا يك سال يا شايد هم بيشتر صبر مي كرديم تا نسخه اي از فيلم به دستمان برسد . نه مثل اكنون كه يك فيلم قبل از اكرانش در اروپا و يا كانادا ، همزمان با اكران آمريكا همين جا ، در همين شهر زنجان ، در دسترس باشد.
يك DVD از فيلم بيگانگان به دستم رسيده كه نسخه برش كارگردان است. 18 دقيقه زمان بيشتري از فيلمي كه اكران شده بود دارد . ماجراهاي فيلم را از قبل از سفر تفنگداران به سياره پي مي گيرد. آنجاست كه در مي يابيم ريپلي دختر سيزده ساله اي داشسته است كه در سن 70 سالگي در گذشته است! سكانسي هم به معرفي سياره و انسانهايي كه در ان مجتمع فضايي زندگي مي كنند اختصاص دارد . تصويري چنان شفاف و صدايي آن چنان رسا و واضح كه حد ندارد . قاعدتا بايد از ديدن اين DVD بايد ذوق زده شوم . قاعدتا بايد نا ديدني هاي آن را ببينم و لذت ببرم . ولي با ديدن آن هيچ اتفاقي برايم نيافتاد. براي من كه لذت ديدن آن فيلم رنگ پريده و تاريك را در ذهنم دارم ، ديدن اين DVD قباحت دارد . من لذتم را از اين فيلم برده ام . دلم براي آن فيلم رنگ پريده سياه و سفيد و تاريك تنگ شده است.

» ادامه مطلب

سمفوني مردگان

0 نظر

شده تا حالا موقعی که تنهایی سفر میکنید با واکمن به موسیقی هم گوش بدین؟ واکمن گفتم بخاطر اینکه ارتباط صوتی شما رو با بیرون قطع می کنه و هیچ صدای دیگه ای غیر از موسیقی نمی شنوید. حالا اگه این موسیقی که شما دارید گوش می کنید راک باشه و از پنجره هم به بیرون نگاه کنید اتفاق عجیبی می افته . یواش یواش احساس می کنید همه اون چیزهایی که اون ور پنجره می بینید دارند از ریتم موسیقی پیروی می کنن.همه تیرهای کنار جاده، ماشینهایی که ازشون سبقت میگیرید، علائم راهنمایی و رانندگی ، خط کشی وسط جاده و هزار تا چیز دیگه که بطور ریتمیک کنار جاده ها تکرار می شن . ظاهر شدن و ناپدید شدن یکی از این نشانه ها با ضربه های گیتار و ریتم موسیقی هماهنگ می شه و شما می تونید یه کلیپ موسیقی تماشا کنید که تدوین اش دست شماست. هرجا احساس کردین وقتشه میتونید از این صحنه کات کنید به یه صحنه دیگه .یه کلیپ خارق العاده و منحصربفرد. مخصوصا اگه با قطار سفر کنید و اینبازی رو انجام بدین که دیگه نورعلی نور می شه. ضربه های گیتار برقی موسیقی راک با ریتم حرکت قطار کاملا هماهنگه سروصدای قطار هم میتونن با آهنگی که دارید گوش میکنید همنوازی کنن و از این هماهنگی لذت ببرید . اگه یه عاشق موسیقی و کلیپهای موسیقی باشید این بازی تبدیل می شه به یه بازی لذت آور که خستگی سفر رو از تنتون در میاره .من همیشه این بازی رو تو قطار انجام میدم. اکثر آهنگهای مارک نافلرمخصوصاآهنگSultans of swingوهمین طور آهنگstrong enough ازشریل کرو خیلی قشنگ به این بازی جواب میدن. البته اون آهنگی که نیل یانگ که برای فیلم شاعرانه مردمرده به کارگردانی جیم جارموش ساخته و توصحنه ای که جانی دپ تو قطارداره به اون شهرآخردنیایی مسافرت می کنه ، شنیده می شه که دیگه خداس! ( همين آهنگي كه الان داريد مي شنويد ) گوش دادن به این آهنگ وقتی داری با قطار مسافرت میکنی تورو از این دنیا رها میکنه و تورومی بره به اون دوردورها.دیگه نه میتونی لاس زدن اون دختروپسری که تو کوپه نشستن و حرفهای آبکی میزنن رو بشنوی و نه خاطرات کپک زده، اون دوتا پیرمردچروكيده که هی میگن جوونای زمانه ما اینجور نبودن و اون جور بودن...

» ادامه مطلب