خوابم يا بيدارم؟

0 نظر
- يه قرص براي خواب ديدن مي خواستم . دارين؟ - ما دو نوع قرص براي خواب ديدن داريم .يه نوع داريم براي ديدن خوابهاي شيرين ، يه نوع هم داريم براي ديدن كابوس. از كدومشون مي خوايين؟ - واله من همين جوريش هم خوابهاي شيرين مي بينم. شبها خواب مي بينم، برگشته پيشم ، يا با هم رفتيم مسافرت ، كوه يا كنار دريا .جاتون خالي خيلي هم خوش مي گذره . لا مصبها هم عجب روياهاي واقعيي هستن . ولي صبح كه از خواب پا مي شم و مي بينم كه همه شون خواب بوده و ذهن صاحاب مرده ام بهم دروغ گفته ، گولم زده و هنوز همه مشكلاتم سر جاي خودشون باقي موندن ، افسرده مي شم و […] مي شه به تمام روزم. شما يه لطفي بكن از اون قرصهاي كابوسي بده بهم.شايد از دست اين روياها راحت بشم . لا اقل بهم دروغ نمي گن . دستتون درد نكنه . - خواهش مي كنم. اين قرص قرمزها براي كابوس ديدن هستن. اين زردها هم براي پاك كردن روياهاي شيرينه. شما بايد قبل از خواب دو تا قرص زرد مصرف كنيد تا بين كابوس هاتون خواب شيرين نبينيد و عيشتون ضايع نشه ، بعدش هم يه نصفه قرص قرمز مصرف بكنيد. اميدوارم كابوسهاي ترسناكي داشته باشين . چندتا بدم خدمتتون؟
» ادامه مطلب

چند تا لينك و ديگر هيچي

0 نظر
خداييش خيلي حال كردم.شون پن تو نماز جمعه تهران يا اين يكي تو موزه سينما يه جورايي آدم يه جورايي ميشه! اعضاي گروه پينك فلويد هم مي خواهند با هم يه كنسرت مشترك بدن . منتها اين بار با راجر واترز ! يه جورايي آدم بازهم يه جورايي خوش خوشانش مي شه....
» ادامه مطلب

نمي دونه كه اونجايي

0 نظر
وقتي مرد طناب را به سختي بالا كشيد ، ‌در گرگ و ميش صبحگاهي ، در دهانه چاه ، پيرمرد چروكيده فرتوت خشكيده اي را ديد كه با ناتواني تمام به سطل آب آويزان بود و با زبان عبري از مرد سراغ كارواني را مي گرفت كه قرار بود اورا به نزد پدرش يعقوب پيامبر ببرد . كارواني كه پنج هزار سال تاخيرداشت. كارواني كه هيچ وقت نخواهد آمد...
» ادامه مطلب

آژير

0 نظر
«مي توني بري به جهنم.ديگه حوصله ات رو ندارم». در را به شدت بست. قلبش هنوز به شدت مي تپيد .احساس خستگي شديدي مي كرد. بوي آت و آشغالهايي كه كشتي ها در آبهاي ساحلي بندر خالي كرده بودند به مشام مي رسيد. به راه افتاد . سيگاري خريد و روشن كرد.سري به كتابفروشي دوست قديمي اش زد.نيم ساعتي خودش را با كتابها مشغول كرد.كمي به دختر زيباي آبي پوش كه با حالتي سرخوش به كتاب باز «عقايد يك دلقك» در دستانش خيره مانده بود خيره شد. به دوست دختر قديمي اش زنگ زد و بدون اين كه حرفي بزند به صداي كلافه او كه الو الو مي گفت و صداي زر زدن بچه اش گوش كرد و قطع كرد. دو ساعت بعدي در سينما گذشت.شام خوردن در رستوران فقط نيم ساعت طول كشيد. دو ساعت ديگر را به ياد ايام خوش مجردي بر روي نيمكت خالي در پارك گذراند و به تمام زوجهاي جواني كه از برابرش رژه مي رفتند, پوزخند زد. كمي نفس عميق كشيد و با خودش فكر كرد تنها ماندن را به سراسر زندگي نكبت باري كه تا حالا داشت، ترجيح مي دهد.نزديك ساعت دو بامداد بود كه هوا كمي سرد شد.احساس كرد كمي هم بايد گذشت كند و كوتاه بيايد. حتي كمي احساس گناه كرد كه دعوا را شروع كرده بود. چند گل از پارك چيد و يك دسته گل درست كرد و به خانه بازگشت. دم در خانه صداي آژير كشتي هايي را كه در بندر لنگر انداخته بودند، شنيد كه خبر از آغاز طوفان مي دادند .
» ادامه مطلب