دلقك

0 نظر
دلقك پير نفس نفس زنان 20 هزارمين نمايش اش را در شبي رويايي به پايان برد. صداي خنده و تشويق تماشاگران فضا را پر كرده بود.تعظيم بلندي به تماشاگران كرد. قطره اي از عرق پيشاني اش را كه با پودر و كرم ارزان قيمت گريم مخلوط شده بود و از كنار چشم سرخ اش و روي گونه هاي اش به كنار لب اش رسيده بود ، مزه مزه كرد.در چشمهايش لذت بي كراني موج مي زد.به دورروبرش نگاه كرد .تشويق تماشاگران لحظه اي قطع نمي شد. كلاهش را برداشت .درود ديگري به تماشاگران فرستاد . عرق اش را پاك كرد و ضبط صوت فكسني روبروي اش را خاموش كرد. با خاموش شدن ضبط صوت صداي تماشاگران نيز خاموش شد و دلقك دوباره تنها شد.لباسهايش را درآورد .روي تخت خواب كهنه اش دراز كشيد و کمی بعد خوابش برد.
» ادامه مطلب

تكه اي از آسمان در باغچه حيات ما

0 نظر
عكس:ليدا مليحي
» ادامه مطلب

سالهاي عطش

1 نظر
كسي كه يه لينكي رو دنبال مي كنه و مي آد اينجا و مي بينه كه خبري نيست و يه ماهه اينجا رو گردوخاك گرفته و با خودش مي گه اين يارو كم اورده و يه چيزي اش مي شه حخ ! داره. يه نفر كه وبلاگ مي سازه و سه سال تمام كلي مطلب مي نويسه و يك دفعه مي زنه رو ترمز واقعا يه چيزيش مي شه . زياد نمي خوام ناله كنم كه وقت نوشتن ندارم و گرفتارم و هزارو چهار جور كار ريخته سرم و اينها .... راستي اتش رو بخواهيد احساس مي كنم چشمه لايزال الهامات شيطاني و يه كمي هم الهي , خشك شده و تمام اين مدتي رو كه نمي نوشتم , شب وروز با دهان باز خيره بودم به آسمون بي انتها بلكه قطره اي نم باروني تگرگي چيزي بخوده تو ملاجم شايد فرجي بشه . كه نشد . قصد خداحافظي ندارم . مطمئنم كه اگه خداحافظي كنم قضيه بيخ پيدا مي كنه واين خداحافظي سه چهار روز بيشتر طول نمي كشه . فعلا …
» ادامه مطلب