عبور

1 نظر

ربات خسته،‌ پیر و زنگ‌زده کنار جنگل زیر درخت سیاهی افتاده‌بود که از سر شاخه‌هایش میوه‌های پوزیترونی تاب می‌خوردند. زیر آسمان خاکستری، میان میوه‌های شکسته و خرد شده‌ای که از درخت افتاده بودند، ‌از همه جا رانده و از همه جا مانده‌بود. بازوی دست راستش از فرط زنگ‌زدگی در حال افتادن بود و درد جان‌کاهی که ناشی از به تحلیل رفتن رشته‌های تیتانیومی ستون فقراتش بود نفس‌اش را به شماره می‌انداخت. خیره شده‌بود به منویی که جلوی چشم‌های کم نور و بی‌رمق‌اش چشمک می‌زد."برای خاموش کردن مغزالکترونیکی‌تان کلمه عبور را وارد کنید". صف شماره‌ها می‌آمدند و می‌رفتند و اخطار قرمز‌رنگ "کلمه عبور نادرست" را بر جا می‌گذاشتند. صدها سال بود که در انتظار ورود گذرواژه درست با درماندگی تمام زیر لب زمزمه می‌کرد:«کلمه عبور... کلمه عبور... کلمه عبور چه بود؟».
» ادامه مطلب

چیزهای بس کوچک-دو

1 نظر

  • تو یه کتابفروشی درب‌وداغون، یه نسخه سالم از کتاب‌های تن‌تن چاپ انتشارات یونیورسال پیدا می‌کنی.(ترجیحاً پرواز شماره 714)
  • داری از سالن سینما خارج می‌شی که می‌بینی هوا تاریک شده و هوای سرد بیرون کمی می‌لرزوندت.
  • داری می‌ری به ماهنشان برای ماموریت، تو راه وقتی که هدفون تو گوش‌ات و داری به موسیقی گوش می‌کنی و Mp3 player رو گذاشتی رو حالت shuffle، یه هو آهنگ clocks از Coldplay تو گوش‌ات می‌پیچه.
  • روزهای اول پاییز کاپشنی رو که از سال پیش تا حالا نپوشیدی می‌پوشی و تو جیب‌اش یه 2000 تومنی پیدا می‌کنی.
  • هر سال اول مهر، صبح زود از خواب پا می‌شی تا بتونی به موقع خودت رو به مدرسه‌ای که سال اول ابتدایی‌ات رو اونجا خوندی برسونی.
» ادامه مطلب

چیزهایی بس کوچک

2 نظر


"اندیشید آدم می‌تواند با چه چیزهای کوچکی شاد شود. حتی بدون بوسه‌ای. چیزهایی بس کوچک. فنجان چای تهیه شده با حداقل آداب و تشریفات، حشره‌ای خوابیده روی کتاب، رایحه‌ای دیرینه. آری، تقریبا با هیچ..." امتحان نهایی- خولیو کورتاسار- ترجمه: مصطفی مفیدی.

به این سیاهه می‌شه باز هم اضافه کرد: تماشای لکه نورهای زرد و نارنجی و آبی‌سیر که از شیشه‌های پنجره رنگی یه خونه قدیمی می‌گذرند و روی سقف بالا سرت ولو می‌شوند، وقتی که عصر، خسته از کار روزانه دراز کشیدی روی تخت و به سروصداهای خیابان گوش می‌دهی.

گوش دادن به آهنگی که دوست داری و مدتها به دنبالش گشتی روی یه نوار کاست درب و داغون که یه گوشه‌اش شکسته‌است و یکی از باندهای صداش ضعیف‌تر از اون یکیه و اون باندی هم که سالمه(ترجیحاً‌ باند صدای چپ) خش‌وخش می‌کنه.

شنیدن یه آهنگ قدیمی تو قیلمی که داری تماشا می‌کنی.

قرچ و قروچ کردن برف تازه باریده شده زیرپات.

تماشای سکانس بزرگداشت میچ تو فیلم الیزابت‌تاون، همون سکانس معرکه ای که سوزان ساراندن به افتخار همسر تازه از دنیارفته‌اش تاپ‌دنس می‌کنه و همه اون شلوغ‌پلوغی‌هایی که حین اجرای آهنگ free bird از گروه Lynyrd Skynyrd مراسم رو به هم می‌ریزه، درست وقتی که از دنیا و آخرت سیر شدی.

به این لیست پنج تا چیز کوچک که شادت ميکنند اضافه کن و رد کن به بغل دستی‌ات. اگر هم که وبلاگ داری این ‌‌میتونه یه قلقلک کوچولو به ذهن‌ات برای نوشتن یه متن تازه باشه.
من رو هم بي‌خبر نذار
.
» ادامه مطلب