فاصله گذران

0 نظر

آهنگ این هفته به نام Interlude رو از یکی از ترانه‌های هنرپیشه و خواننده خوش‌صدای آمریکایی به نام Timi Yuro انتخاب کردم. Rosemary Timotea Yuro در سال 1940 در شیکاگو به دنیا آمد و در سال 2004 درگذشت. معروف‌ترین ترانه او Hurt نام داره. از آلبوم‌های او می‌توان به آلبوم‌های Hurt! (1961)، What's a Matter Baby (1962)، Timi Yuro (1962)، Soul! (Liberty, 1962)، Let Me Call You Sweetheart(1962)، Make the World Go Away (1963)، ، In the Beginning (1968)، Today (1982)، For Sentimental Reasons (1983) می‌تونم اشاره کرد. آهنگ Interlude ساخته آهنگساز معروف فرانسوی ژرژ دلرو است.

Interlude در موسیقی به ایست و فاصله بین دو پرده گفته می‌شود. در فیلم interlude که در سال 1968 به کارگردانی Kevin Billington ساخته شده است، و این ترانه نیز به همین فیلم تعلق دارد، استفان رلتز، با بازی Oskar Werner ،‌ رهبر ارکستری است که بعد از انجام مصاحبه‌ای تند و تیز در یک روزنامه برای ادامه کار خود دچار مشکل می‌شود. در فاصله بین بیکاری و شروع به کار دوباره، عاشق خبرنگاری به نام سالی،‌با بازی Barbara Ferris می‌شود که این عشق با توجه به اختلاف سن و این که زلتر مردی جاافتاده و همسردار است، چالشی برای آن دو محسوب می‌شود. این ترانه از زبان سالی روایت می‌شود.

کاستی دارم که در سال‌های دهه پنجاه شمسی از روی رادیو ضبط شده‌است. برنامه‌ای از رادیو، احتمالن شبهای پنجشنبه،‌ پخش می‌شده‌ست که ترانه‌های روز آن زمان را با ترجمه متن و معرفی خواننده پخش می‌کرده‌اند. (یه جور پارانویید اندرویید رادیویی!). این آهنگ interlude را هم برای اولین بار روی این کاست شنیدم و به قولی دلباخته او شدم. خیلی هم به دنبال نسخه با کیفیت و دیجیتالی آن گشتمو جالب ‌ست بدانید که تنها آهنگی‌ است که در شبکه تورنت پیدا نکردم. بعد از جستجوی بسیار به طور تصادفی روی یک سایت چینی پیدا کردم و حالا هم لذّت گوش دادن به آن را با شما قسمت می‌کنم. خیلی دوست دارم اطلاعات بیشتری در مورد آن برنامه رادیویی کسب کنم. خوشحال می‌شوم اگر کسی اطّلاعات خودش را در این مورد با من به اشتراک بگذارد. ترجمه این ترانه را هم از روی همان برنامه با کمی تغییرات نوشتم. از آن‌جایی که هیچ اطّلاعی در مورد مترجم ان ندارم، همین جا و پیشاپیش از ایشون عذرخواهی می‌کنم که بدون اجازه از ترجمه‌اش استفاده کردم.


آن‌چه که اکنون چون فاصله‌ای گذران است... زمان هم‌چون رویا و خیال ‌است. و تو در این لحظه زودگذر از آن من هستی. بیا تا با شتاب این رویا را دریابیم، رویایی که درخشش و گیرایی شراب را دارد. عزیزم! آیا کسی از این واقعیّت آگاه است؟ یا چیزی است که زاده خیال من و تو دو دلداده است؟ آیا آن‌چه که اکنون چون فاصله‌ای گذران است آیا می‌تواند آغاز یک عشق باشد؟ به تو عشق ورزیدن هم‌چون دنیایی زیبا و شگفت‌انگیز است. و بیش از آن‌ است که قلب من را یارای تحمّل آن باشد. عزیزم برای دل‌باخته تو تمام دنیا رنگ دیگری دارد. دوست داشتن تو باعث می‌شود برای همیشه جوان بمانم. نه،‌ هیچ کس نمی‌داند به راستی چه هنگام عشق به پایان می‌رسد، پس تا آن هنگام تو ای دلخواه من، ترکم نکن. زمان هم‌چون رویا و خیال ‌است. و تو در این لحظه زودگذر از آن من هستی. بیا تا با شتاب این رویا را دریابیم، رویایی که درخشش و گیرایی شراب را دارد. عزیزم! آیا کسی از این واقعیّت آگاه است؟ یا چیزی است که زاده خیال من و تو دو دلداده است؟ آیا آن‌چه که اکنون چون فاصله‌ای گذران است آیا می‌تواند آغاز یک عشق باشد؟ آیا آن‌چه که اکنون چون فاصله‌ای گذران است آیا می‌تواند آغاز یک عشق باشد؟
interlude Time is like a dream And now for a time you are mine Let's hold fast to the dream That tastes and sparkles like wine who knows if it's real Or just something we're both dreaming of What seems like an interlude now could be the beginning of love? Loving you is a world that's strange So much more than my heart can hold Loving you makes the whole world change Loving you I could not grow old No, nobody knows when love will end So till then, sweet friend Time is like a dream And now for a time you are mine Let's hold fast to the dream That tastes and sparkles like wine who knows if it's real Or just something we're both dreaming of What seems like an interlude now could be the beginning of love? What seems like an interlude now could be the beginning of love?
» ادامه مطلب

اسباب‌کشی

0 نظر
مشترک موردنظر فعلن تا مدّتی در دسترس نمی‌باشد. لطفن با شماره زیر تماس بگیرید: http://alimali.wordpress.com/ متشکرم
» ادامه مطلب

همون بارانی آبی همیشگی‌ات

1 نظر

خب. به خدا آدم تنبلی نیستم. مطالب زیادی برای نوشتن داشتم که با گذشت زمان سوختند. اگر مطلبی به ذهن‌ات رسید و نوشتی و پست کردی تو وبلاگت که هیچ. وگرنه وقتی ده دقیقه گذشت و رفت و ننوشتی،‌اون‌وقته که مطلب سوخته و از بین رفته. حالا چرا من نمی‌نوشتم؟ به یه دلیل خیلی ساده. بلاگر لعنتی تو آي اس‌پی لعنتی که ازش استفاده می‌کنم دچار elephant sh*t شده. حالا امروز رفتم و از یه جای دیگه کارت گرفتم و الان دارم می‌نویسم.
یکی از خوانندگان وبلاگم در مورد ترجمه ترانه بنگ‌بنگ اشاره کرده بود که hit the groumd معنی از اسب افتادن رو می ده که من اون رو  خطا رفتن تیر ترجمه کرده‌بودم. با توجه به این که در سطرهای اول ترانه اشاره می شه که سوار به اسب‌های چوبی بودیم، به نظر من از اسب افتادن ترجمه بهتریه. از ایشون تشکر می‌کنم.
قبل از هر چی باید از مسخ تشکر کنم که من رو درگیر این آهنگ کرد. یه جورایی سر ترجمه‌اش گیر کردم. با این که به نظر می‌اد ترجمه‌اش ساده باشه، در آوردن ظرایف اون کار خیلی سخت بود که مطمئنم نتونستم از عهده اون بر بیام. اگر کسی متوجه اشکالی تو اون شد بهم خبر بده تا اصلاح کنم. قبلن در همین صفحه درمورد لئونارد کوهن نوشته بودم. مطلبی رو به نام گم شده بودم من هم می‌تونید اینجا از روزنامه اعتماد بخونید. مجلّه مرحوم هفت هم در شماره 45 که اخرین شماره قبل از توقیف‌ش بود، مطالب خوبی در مورد لئونارد کوهن داره که مطلب حمیدرضاصدر رو به نام "تو پیر و چروکیده و من هفده ساله" توصیه می‌کنم.

ترانه داستانی‌ست درباره یک عشق سه‌جانبه  ویا به نوعی چهارگانه، که توسط یکی از زوج‌ها که با دیگری درگیر است نوشته شده‌است. متن شعر دارای ابهامی عمدی است که برداشت و تفسیر را در مورد آن سخت می‌کند. نکته‌ای در مورد این ترانه به ذهنم رسیده که چرا باید شخصی مثل لئونارد کوهن چنینی نامه‌ای را بنویسد؟ در سطری از ترانه می‌گوید که می‌خواستم ببینم حالت بهتر شده یا نه. گویی برای فرار از عذاب وجدان در قبال کاری که انجام داده و به‌طور قطع و یقین نیز می‌داند که مقصر بوده این نامه را نوشته. حالا چرا مقصر بوده؟ مگر چکار کرده؟ آیا نمی‌شود برداشت کرد که اوهم به سراغ همسر همان شخص رفته و او را از راه به در کرده؟ آیا جین همان همسر او نیست؟ آیا علّت این که مخاطب از همه دور شده و در عذلت زندگی می‌کند، ‌لئونادر کوهن نیست؟ همه این ها فقط یک برداشت است. جاهایی از ترانه این نظرات را رد می‌کند ولی جایی دیگر آن‌ها را تقویت می‌کند. این که در ایستگاه قطار به دنبال لیلی مارلین بوده می‌رساند که مخاطب احتمالن تنهاست. و این که در ترانه به روشنی از جین و همسرم به طور جداگانه نام می‌برد می‌رساند که جین و همسر لئوناردکوهن دو شخص مجزا هستند. ترانه به قدری بی انتها و گنگ به نظر می‌رسد که می‌شود ساعت‌ها نشست و در مورد آن فکر کرد. به نظر من برای درک کامل آن بایستی رمان Beautiful Losers از خود لئوناردکوهن را خواند. شاید مطالعه آن جرقه‌ای باشد برای فهم بهتر این ترانه را. (در منابع زیادی دیدم که به طرح مشترک این ترانه و رمان اشاره شده است). در متن از you نام برده شده‌ست که مشخص نیست مخاطب آن مرد است یا زن. امّا در جایی از you به عنوان برادرم نیز یاد می‌شود. شخصیت‌ دیگر عبارت‌ست از "همسرم"، که لزومن "جین" نیست. خیلی دوست دارم اینطور برداشت کنم که جین همسر مخاطب نامه است!(نظر بازیگوشانه و مزخرفیه!). راه برای تفسیر و برداشت‌های متفاوت باز است.
خودش در جایی گفته:"هیچ‌گاه نتوانستم احساس کنم که این ترانه را تمام کرده‌ و مهر و موم کرده‌ام،‌ هیچ گاه احساس نکرده‌ا‌م که پرداخت خورده و تکمیل شده است. این ترانه و ترانه 'Bird on the Wire' دو ترانه‌ای هستند که هیچ‌گاه نتوانسته‌ام به طور موفقیت‌آمیزی تمام کنم، ولی به اندازه کافی برای اجرا خوب هستند. این ترانه یکی از بهترین آهنگ‌هایی است که تا حالا نوشته‌ام، ولی شعرش بسیار اسرارآمیز و ناواضح است."
همانند بسیاری از ترانه‌های کوهن این ترانه نیز بر اساس داستانی واقعی نوشته شده‌است. در سال 1994 کوهن در مصاحبه‌ای با رادیو BBC اظهار کرد که فراموش کرده است نفر سوّم کیست:"مشکلی که با این ترانه دارم این‌ست که به یاد ندارم مثلث عشقی واقعی شامل چه کسانی می‌شد. در واقع، البته خود من هم درگیر بوده‌ام. همیشه این احساس رو داشته‌ام که یک مرد نامرئی در حال اغواکردن زن همراه من‌ست. حالابه یاد نمی‌آورم، خواه او دیوی‌ بود که به شکل انسان درآمده‌ و خواه این که صرفن خیالاتی بوده که من داشتم.  همیشه این احساس را داشتم که ممکن‌ست رابطه موردنظر را در رابطه زوج دیگری دیده باشم و یا شکلی از این‌گونه رابطه در ازدواجم وجود داشته است. کاملن به یاد ندارم،‌ ولی این احساس را داشته‌ام که همیشه شخص سوّمی بوده،‌ بعضی اوقات آن شخص من بوده‌ام،‌ بعضی اوقات مرد دیگری بوده و بعضی اوقات زن دیگری".
در جایی از متن ترانه لئونارد کوهن به لیلی‌مارلین اشاره می‌کند: رفته بودی ایستگاه تا همه قطارها را بگردی، اما بدون لیلی مارلین بازگشتی...". لیلی‌مارتین نام ترانه عاشقانه‌ای است که در خلال جنگ جهانی اوّل توسّط شخصی به نام هانس لیپ سروده‌ و توسط Lale Andersen. اجرا شد. در زمان جنگ دوّم جهانی، رادیو بلگراد که توسط ارتش آلمان برای اروپا و آفریقا برنامه پخش می‌کرد،‌ چندبار این آهنگ را پخش کرد. سربازان دو طرف درگیر جنگ این آهنگ را شنیدند و پسندیدند و تبدیل شد به یکی از محبوب‌ترین ترانه‌های آن زمان. این آهنگ به زبان های مختلف و توسط خواننده‌های مختلف اجرا شده است. نسخه‌ای که مارلنه دیتریش از این ترانه اجرا کرده اکنون بسیار معروف و در دسترس می باشد. هم‌چنین در سال 1980 رینروارنر‌فاسبیندر فیلمی در مورد این ترانه وخواننده اصلی اون که همانا Lale Andersen بوده، ساخت.
ولی چرا لئونارد کوهن در این ترانه به لیلی‌مارلین اشاره کرده؟ به نظر من وقتی هنرمند آنتیک و old fashionی مثل لئونارد کوهن وقتی قصد دارد که از یک زن اثیری نام برد باید هم به سراغ عشق دوران نوجوانی خودش که ترانه‌ای را در موردش از رادیو شنیده برود. خوش به حالش. حداقل می‌داند به دنبال چه کسی می‌گردد.



همون بارانی آبی همیشگی‌ات
اوایل زمستان‌ست، ساعت چهار صبح.
این نامه را برایت می‌نویسم تا ببینم حالت بهتر شده‌ست یا نه.
نیویورک سرد است، ولی جایی را که در آن زندگی می‌کنم، دوست دارم.
شام گاه، در خیابان کلینتون صدای موسیقی می‌آید.
شنیدم که خانه کوچک‌ات را وسط صحرا ساخته‌ای،
حالا که زندگی پوچی داری، امیدوارم که خاطراتش رو خوب حفظ کنی.
خب، جین یه دسته از موهای تو را نگه‌داشته‌است.
گفت آنها را شبی که تصمیم گرفتی صادق باشی و بروی به او داده ای.
حالا بگو بدانم که آیا واقعن صادق بودی؟
آه، آخرین باری که تو را دیدیم،‌ خیلی پیر شده بودی.
شانه بارانی آبی همیشگی‌ات پاره بود.
رفته بودی ایستگاه تا همه قطارها را بگردی،
اما بدون لیلی مارلین بازگشتی...
و بدین‌سان همسرم را جزئی از زندگی‌ات کردی.
و وقتی که به نزدم آمد، همسر کسی نبود.
تو را می‌بینم با شاخه گل‌سرخی میان دندان‌هایت.
درست مثل یک کولی لاغر دزد.
خب،‌جین هم بیدار شد
سلام می‌رساند.
و حالا به تو برادرم،‌ چه بگویم؟
قاتلم چه می‌توانم به تو بگویم؟
فکر می‌کنم دلتنگت‌ام، فکر می‌کنم بخشیده‌ام تو را.
خوشحالم که تو، جانشین من بودی.
اگر زمانی به نزد من و یا جین آمدی،
دشمن‌ات خوابیده است و همسرش آزاد.
خب،‌ و متشکرم از این‌که نگرانی را ریودی از چشمانش
تصور می‌کردم که نگرانی برای همیشه در چشمانش خواهد بود و هیچ‌وقت تلاشی نکردم برای زدودن آن،
خب، و جین یه دسته از موهای تو را نگه‌داشته‌است.
گفت آنها را شبی که قصد ترک‌کردن داشتی به او دادی.
ارادتمند - ل. کوهن

the famous blue raincoat
it's four in the morning, the end of December
I'm writing you now just to see if you're better
New York is cold, but I like where I'm living
There's music on Clinton Street all through the evening.
I hear that you're building your little house deep in the desert
you’re living for nothing now, I hope you're keeping some kind of record.
Yes, and Jane came by with a lock of your hair
She said that you gave it to her
That night that you planned to go clear
Did you ever go clear?
Ah, the last time we saw you you looked so much older
your famous blue raincoat was torn at the shoulder
you’d been to the station to meet every train
and you came home without Lili Marlene
And you treated my woman to a flake of your life
And when she came back she was nobody's wife.
Well I see you there with the rose in your teeth
One more thin gypsy thief
Well I see Jane's awake --
She sends her regards.
And what can I tell you my brother, my killer
what can I possibly say?
I guess that I miss you, I guess I forgive you
I'm glad you stood in my way.
If you ever come by here, for Jane or for me
Your enemy is sleeping, and his woman is free.
Yes, and thanks, for the trouble you took from her eyes
I thought it was there for good so I never tried.
And Jane came by with a lock of your hair
She said that you gave it to her
That night that you planned to go clear
Sincerely, L. Cohen
» ادامه مطلب