وقتی ربات زنگزده به دروازههای منظومهشمسی رسید متوجه شد که نمیتواند به یاد بیاورد برای چه به این سفر آمده است. کمی که به سلّولهای حافظه فرسوده چند میلیون سالهاش فشار آورد متوجه شد حتی آغاز سفرش را هم به یاد نمیآورد. موتورهای سفینه را خاموش کرد و از پنجره کوچک سفینه به فضای خالی سرمهای بیرون خیره شد. .
1 نظر:
aakhei....delam baraie robot sookht!teflak hala oonjaa tanhaaee che kaar mikone?! :(
ارسال یک نظر