هنوز هم این فیلم برایم بهترین مُسکنی است برای اوقاتی که همه عالم و آدم دست به دست هم دادهاند و مقابلم ایستادهاند و راهم را سد کردهاند.
*کِلر- الیزابتتاون
این لیست شامل فیلمهای محصول دهه 2000 تا 2010 است. فیلمهایی که در آن سالها دیدهام و تبدیل شدهاند به قسمتی از خاطره و یاد آن دهه. ممکن است بین آنها فیلم شاخص و مهمّی نباشد، ممکن است عدّهای از بعضی از فیلمهای این لیست خوششان نیاید و حتّی بعضیها با دیدن بعضی از آنها چهره در هم کنند و رو برگردانند. ولی اینها برای من سوسویی بودند که قسمتی از آن سالها را روشن کردند و نمایهای از آن سالها شدند.
تکّهها: از لحظه شروع سکانس کلیسای Kill Bill: Vol. 2 تا آن جایی که عروس بیرون از کلیسا بیل را میبیند و میگوید:"« چطور پیدام کردی؟». نیمساعت آخر Elizabethtown از آنجا که کلر در مراسم یادبود میچ،بیرون سالن، صدای گیتاربرقی میشنود،کمی فکر میکند و با لبخند به دِرو میگوید:« ترانه Free Bird. درسته؟». سکانس مرگ ادوارد بلوم در Big Fish که پدر و پسر با هم آفریدند و اجراش کردند. صحنهای از Collateral که مکس تو اون کلوب شبانه خودش را به جای وینسنت جا زدهبود و فلش حاوی اطّلاعات رو از آن مرتیکه قاچاقچی گرفتهبود و داشت برمیگشت تا سوار تاکسياش شود و در زمینه ترانه Destino de Abril شنیده میشد و ما ميتوانستیم بغض مکس را با تموم وجود حس کنیم. صحنهای از Vanilla Sky که تام کروز با صورت داغانش روی برانکارد خوابیدهبود و میبردنش به اطاق عمل و با صدای نکرهاش ترانه One Of us رو میخواند و دکتر برای پاچهخواری به پرستار گفت صداش خوبه ها!. لباسهای رنگارنگ خانم چان در فیلم Fa yeung nin wa. تمام ترانهها و رنگهای شاد A Prairie Home Companion که متعلّق به دنیای بودند که در حال متلاشی شدنبود. تمام خّلبازیهای هومرسیمپسون در The Simpsons Movie، تمام مدیومشاتهای کالین فارل تو Miami Vice،تمام ترانههای Shine a Light، تلاشهای جیمکری برای مخفی کردن دلبرکش در اعماق حافظهاش برای جلوگیری از پاکشدنش، در Eternal Sunshine of the Spotless Mind به همراه برفی که در ساحل میبارید. فوران انواع و اقسام عشق و عاشقی در The Curious Case of Benjamin Button به همراه صحنهای که دیزی پیر دست بنجامین خردسال را گرفته بود و از دوربین دور میشد. شیر یا خطکردنهای خاویربادم در No Country for Old Men . اشتیاق wall.e به گرفتن دست ایو و لامپی که در دستهای ایو روشن میشد در WALL·E. سکانسی از Up که با ازدواج کارل و الی شروع شد و با مرگ الی تمام شد و ….
ترتیب این لیست از بالا، ردیف اوّل سمت چپ آغاز میشود و به ترتیب سال ساخت ادامه پیدا میکند. برای تنظیم این لیست از تنظیمات دلم استفاده کردم و نه چیز دیگر. اگر فرصت کنم لیستی از آلبومهای موسیقی و کتابهای این دهه هم تنظیم خواهم کرد.
پیشنهاد میکنم شما هم لیست خود را تنظیم کنید. تنظیم این لیست برای من به اندازه تماشای خود فیلمها لذّتبخش بود.
عالم تبلیغات میدانی است مثل میدان جنگ و در آن حلوا خیرات نمیکنند. نبرد خونینی در جریان است و هدف آن فروش بیشتر خدماتیست که کمپانیها ارائه میکنند و نشان دادن برتری جنسی که “ما تولید میکنیم” و پایین بودن کیفیت جنسی که “آن ها تولید می کنند”. محور اغلب محتوی تبلیغاتی نیز که در این زمینه تولید میشوند بر نازل بودن کیفیت جنس و یا خدمتی است که کمپانی رقیب ارائه میکند. یکی از مثالها در این زمینه نبرد بین دو غول صنعت نوشیدنیهای گازدار کوکاکولا و پپسی است که میلیاردها دلار برای ضایع کردن حریف مقابلشون خرج کردهاند و هیچکدام هم کوتاه نمیآیند. در این میان نبرد میان دو غول ماشینسازی کمپانی GM آمریکایی و کمپانی BMW آلمانی به پرده سینماها نیز کشیدهشده است. کمپانی BMW با همراهی کمپانی Anonymous Content و RSA و … فیلمهای کوتاه تبلیغاتی میسازد. معروفترین محصول تولیدی آنها هشت فیلم کوتاه داستانی است که در قالب یک فیلم بلند با نام the hire با کارگردانی 8 کارگردان معروف سینما از قبیل جان فرانکنهایمر، گای ریچی، جان وو، و… با بازی مشترک کلایو اوون در نقش راننده تولید شدهاند. همچنین این کمپانی توانست تهیهکننگان فیلم های جیمزباند را متقاعد کند تا به جای ماشین آستین مارتین که خودروی سنّتی جیمزباند بود، اگر درست به یادم بیاید، در سه فیلم جیمز باندی از BMW استفاده کنند. کمپانی GM نیز اسپانسر اغلب فیلمهای پرفروش هالیوودی بوده در ازای آن تا میتوانسته در دربوداغان کردن ماشینهای BMW در این فیلمها توسط ماشینهای کادیلاک کوتاهی نمیکند. فیلمهایی از قبیل bad boys II, the island, transformers و the matrix reloaded از انواع مدلهای خودروهای تولیدی این کمپانی بهره جستهاند. در فیلم The matrix reloaded کمپانی GMنزدیک به 300 خودرو در اختیار کارگردانان این فیلم قرار داد. در واقع کلّیه خودروهایی که در بزرگراه اختصاصی، که فقط برای این فیلم ساختهشد، در حال تردد هستند ساخت این کمپانی هستند. چند نمونه زیر تنها قسمتی از تبلیغات منفی GM بر علیه BMW در فیلمهای بی شمار هالیوودی است. (در واقع نمونههاییست که من به یاد میآورم. اگر نمونههای نیز شما سراغ دارید برایم در کامنتها بنویسید تا به این لیست اضافه کنم):
1- Body of lies: فریس وارد امّان شدهاست. نمای درشتی از یک ماشین BMW که فریس را به هتل میبرد دیده میشود. صدای فریس روی صحنه شنیده میشود که: «این ماشین یه تیکّه گهه!. بهتر از این نبود که برام بفرستند؟»
2- transformers: جنگ بین رباتها به شهر کشیدهشدهاست. در صحنهای که یکی از رباتهای بد تبدیل به تانک شدهاست و در حال کوبیدن و خرد کردن ماشینهایی است که کنار خیابان پارک شدهاند؛ نمای واضحی از یک BMW به نمایش درمیآید که مثل کدوی گندیده به راحتی زیر زنجیرهای تانک له میشود.
3- The matrix reloaded: ترینیتی و مورفیوس بعد از به دست آوردن کلیدساز سوار بر یک کادیلاک در حال فرار از دست دوقلوها هستند که تصادفن آنها هم سوار بر یک وانت کادیلاک چغر! به دنبالشان هستند. در اوایل سکانس که ترینیتی به سرعت از خیابان فرعی به خیابان اصلی میجرخد. کادیلاک دوقلوها نیز به دنبال آنها و حین ورود به خیابان اصلی به طور آشکاری به پشت یک BMW میکوبد و به راحتی آن را به دو نیم میکند. لازم به توضیح نیست که به کادیلاک متخلف آسیبی نرسیده و به راحتی به تعقیب خود ادامه میدهد.
هنگام جستجو برای یافتن نمونههای بیشتری از این موارد به این سایت جالب برخوردم که در آن میتوانید ببینید که فلان مدل از فلان ماشین در کدام صحنه از فلان فیلم و یا سریال تلویزیونی بازی کردهاست. در این صفحه میتوانید انواع و اقسام مدلهای ماشین BMW را ببینید و در این صفحه انواع مدلهای ساختهشده توسط GM که در فیلمهای مختلف ظاهر شدهاند.
در همین زمینه:
خب. روز چهار شنبه 19 تیر ماه 1387شبکه امبیسیپرشیا به سلامتی وخوشی و مبارکی رفت روی آنتن و با برنامه پخش سه فیلم سینمایی با زیرنویس فارسی در روز و تکرار آنها در همان روز در خدمت هموطنان عزیز و گرامی و دوستداشتنی خواهدبود. در خلال چند روز گذشته که به طور سرسری توانستم چند لحظه از چند فیلم پخش شده را ببینم نکات زیر توجهم را جلب کرد:
آهنگ این هفته به نام Interlude رو از یکی از ترانههای هنرپیشه و خواننده خوشصدای آمریکایی به نام Timi Yuro انتخاب کردم. Rosemary Timotea Yuro در سال 1940 در شیکاگو به دنیا آمد و در سال 2004 درگذشت. معروفترین ترانه او Hurt نام داره. از آلبومهای او میتوان به آلبومهای Hurt! (1961)، What's a Matter Baby (1962)، Timi Yuro (1962)، Soul! (Liberty, 1962)، Let Me Call You Sweetheart(1962)، Make the World Go Away (1963)، ، In the Beginning (1968)، Today (1982)، For Sentimental Reasons (1983) میتونم اشاره کرد. آهنگ Interlude ساخته آهنگساز معروف فرانسوی ژرژ دلرو است.
Interlude در موسیقی به ایست و فاصله بین دو پرده گفته میشود. در فیلم interlude که در سال 1968 به کارگردانی Kevin Billington ساخته شده است، و این ترانه نیز به همین فیلم تعلق دارد، استفان رلتز، با بازی Oskar Werner ، رهبر ارکستری است که بعد از انجام مصاحبهای تند و تیز در یک روزنامه برای ادامه کار خود دچار مشکل میشود. در فاصله بین بیکاری و شروع به کار دوباره، عاشق خبرنگاری به نام سالی،با بازی Barbara Ferris میشود که این عشق با توجه به اختلاف سن و این که زلتر مردی جاافتاده و همسردار است، چالشی برای آن دو محسوب میشود. این ترانه از زبان سالی روایت میشود.
کاستی دارم که در سالهای دهه پنجاه شمسی از روی رادیو ضبط شدهاست. برنامهای از رادیو، احتمالن شبهای پنجشنبه، پخش میشدهست که ترانههای روز آن زمان را با ترجمه متن و معرفی خواننده پخش میکردهاند. (یه جور پارانویید اندرویید رادیویی!). این آهنگ interlude را هم برای اولین بار روی این کاست شنیدم و به قولی دلباخته او شدم. خیلی هم به دنبال نسخه با کیفیت و دیجیتالی آن گشتمو جالب ست بدانید که تنها آهنگی است که در شبکه تورنت پیدا نکردم. بعد از جستجوی بسیار به طور تصادفی روی یک سایت چینی پیدا کردم و حالا هم لذّت گوش دادن به آن را با شما قسمت میکنم. خیلی دوست دارم اطلاعات بیشتری در مورد آن برنامه رادیویی کسب کنم. خوشحال میشوم اگر کسی اطّلاعات خودش را در این مورد با من به اشتراک بگذارد. ترجمه این ترانه را هم از روی همان برنامه با کمی تغییرات نوشتم. از آنجایی که هیچ اطّلاعی در مورد مترجم ان ندارم، همین جا و پیشاپیش از ایشون عذرخواهی میکنم که بدون اجازه از ترجمهاش استفاده کردم.
آنچه که اکنون چون فاصلهای گذران است... زمان همچون رویا و خیال است. و تو در این لحظه زودگذر از آن من هستی. بیا تا با شتاب این رویا را دریابیم، رویایی که درخشش و گیرایی شراب را دارد. عزیزم! آیا کسی از این واقعیّت آگاه است؟ یا چیزی است که زاده خیال من و تو دو دلداده است؟ آیا آنچه که اکنون چون فاصلهای گذران است آیا میتواند آغاز یک عشق باشد؟ به تو عشق ورزیدن همچون دنیایی زیبا و شگفتانگیز است. و بیش از آن است که قلب من را یارای تحمّل آن باشد. عزیزم برای دلباخته تو تمام دنیا رنگ دیگری دارد. دوست داشتن تو باعث میشود برای همیشه جوان بمانم. نه، هیچ کس نمیداند به راستی چه هنگام عشق به پایان میرسد، پس تا آن هنگام تو ای دلخواه من، ترکم نکن. زمان همچون رویا و خیال است. و تو در این لحظه زودگذر از آن من هستی. بیا تا با شتاب این رویا را دریابیم، رویایی که درخشش و گیرایی شراب را دارد. عزیزم! آیا کسی از این واقعیّت آگاه است؟ یا چیزی است که زاده خیال من و تو دو دلداده است؟ آیا آنچه که اکنون چون فاصلهای گذران است آیا میتواند آغاز یک عشق باشد؟ آیا آنچه که اکنون چون فاصلهای گذران است آیا میتواند آغاز یک عشق باشد؟ | interlude Time is like a dream And now for a time you are mine Let's hold fast to the dream That tastes and sparkles like wine who knows if it's real Or just something we're both dreaming of What seems like an interlude now could be the beginning of love? Loving you is a world that's strange So much more than my heart can hold Loving you makes the whole world change Loving you I could not grow old No, nobody knows when love will end So till then, sweet friend Time is like a dream And now for a time you are mine Let's hold fast to the dream That tastes and sparkles like wine who knows if it's real Or just something we're both dreaming of What seems like an interlude now could be the beginning of love? What seems like an interlude now could be the beginning of love? |
« ... وقتی این ماجرا تموم بشه، وقتی این داستان تکمیل بشه، اون وقت میبینی که داستانی خواهد بود. چیزی که مردم نمیتونند اون رو حاشا کنند ...» وقتی مرد این حرفها رو میزد ماشین به شدت میلرزید. همون طور که ما میلرزیدیم. همه خسته بودند. کارآگاه سامرست پیر که آخرین روز کاریاش رو میگذروند. کارآگاه میلز که همه ماجرا رو ندیده بود. کسی نمیخواست به این پیامبر قاتل باج بده. فقط میخواستند ماجرا تموم بشه... وقتی به اون بیابون وسیع، خشک و خلوت رسیدند، وقتی حضور سنگین اون دکلهای برق فشارقوی، خدا رو به یادمون اورد، فهمیدیم که اینجا دیگه آخر دنیاست. وقتی که کارآگاه میلز فهمید اون هم انتخاب شده، وقتی که اسلحهاش رو کشید تا اون پیامبرقاتل رو بکشه، وقتی که قاتل با خونسردی فوقالعاده زیادی که داشت حرفهاش رو می زد و ما رو تا حد جنون میکشوند، وقتی که کارآگاه سامرست داشت به میلز التماس میکرد که اون قاتل رو نکشه، خدا خدا میکردیم جان اندرتون افسر اداره جلوگیری ازجنایت سروقت برسه و اجازه نده که میلز شلیک کنه. اما میلز شلیک کرد و با شلیکاش چرخه کامل شد و هفت گناه کبیره ، هفت قربانی خودشون رو گرفتند...
احمقانه ترين راه براي يك هوش برتر فرا زميني براي تصرف كره زمين چي مي تونه باشه؟يكي از اين راه ها اينه كه چند تا ماشين سه پايه رو دفن كنيد زير زمين, بعد چند صد هزار سال بشينيد و منتظر باشيد تا چند تا آدم بي دست و پا و عاجز روي زمين به وجود بيايند و تو هم تحت نظر بگيريشون و هيچ متوجه نشي كه تو اين سياره به غير هز اون چهارتاونصفي آدم, چند نوع ميكروب و باسيل و ويروس پدر سگ هستند كه ممكنه براي شما خطرناك باشند.بعد چند ميليون سال صبر كنيد تا آدم ها بزرگ بشند!بعدبا چند تا رعد وبرق و صاعقه اون سه پايه ها رو از زير زمين بياريد بيرون و بيافتيد به جون آدمها.اصلا هم نتوني اين رو در نظر بگيري ( بعد از سالها تحت نظر گرفتن كره زمين)كه همين چهار تا و نصفه آدم دست و پاچلفتي به همراه چندتا باسيل و ميكروب و ويروس هم ممكنه برات دردسر زا بشند. حالا خدا وكيلي نمي شد همون موقع كه تشريف آورديد زمين و سه پايه ها رو دفن كرديد, زمين رو تصرف كنيد و از همون اول نژاد انسان رو ريشه كن بكنيد و دخل ما رو از همون اول بي خبري بگيريد و راحتمون كنيد؟ حتما بايد چند صد هزار سال صبر كنيد ?
يه بار ديگه به داشته هاش نگاه کرد. همه اون چيزهايي رو که داشت جمع کرده بود وسط اتاق. با سليقه هر چه تمام تر اونها رو چيده بود روي زمين. رفت به طرف حمام ...صورتش رو تراشيد. موهاي سينه اش رو هم تراشيد. يه دستي به ابروهاش کشيدو به غريبه اي كه تو آينه بود خيره شد. يه تيغ برداشت و نصف اش كرد. ابروهاش رو هم تراشيد .صداي آژيري که از بيرون مي اومد با صداي چکه چکه کردن قطره هاي خون توي وان پر از کف صابون قاطي شد... «...چشماني وحشي و نافذ دارم و ميل شديدي براي پرواز اما جايي رو براي پرواز کردن به اونجا ندارم آه ، عزيزم! وقتي به تو زنگ مي زنم هيچکس گوشي رو بر نمي داره يک جفت پوتين « گوهيل » دارم و ريشه هايي که در حال پوسيدنه..»
به ياد مي آورم زماني را كه نسخه اي رنگ پريده از فيلم بيگانگان جيمز كامرون به دستم رسيده بود. از كيفيت فوق العاده ! آن مشخص بود كه كپي دست بيستم و يا شايد هم دست سي ام از روي نوار اصلي فيلم بود. تقريبا سياه و سفيد بود و يك نوار رنگي در مركز تصوير داشت كه از سبز به آبي مي زد. اولين باري كه آن را ديدم هيچ وقت فراموش نمي كنم. سايه اي از ريپلي مي ديدم كه بعد از ماجراهاي قسمت اول فيلم از خواب 57 ساله بيدار مي شد ( ماجراي خواب 57 سال ريپلي در نسخه نهايي كارگردان فيلم وجود دارد و در نسخه اي كه در سال 1986پخش شد وجود نداشت ) و به همراه چند تفنگدار ارتش آمريكا به سياره اي مي روند تا علت قطع ارتباط مجتمع فضايي واقع در آن سياره را كه به احتمال زياد كار موجود ات بيگانه بود ، بيايند. صداي نسخه اي از فيلم كه در اختيار من بود هر ده دقيقه زياد و كم مي شد. ولي اين كيفيت پايين و صداي نويزدار و ضعيف فيلم از صافي ذهنم مي گذشت و تبديل مي شد به تصويري شفاف و واضح با صدايي استريو از فيلم . من از ديدن فيلم واقعا لذت بردم . تقريبا در فيلم ذوب شده بودم . عاشق آن صحنه اي بودم كه ريپلي سوار بر ربات باربر شده بود تا قدو قواره اي اندازه ملكه بيگانگان بيابد تا بتواند بمبارزه كند . چند قدم جلو آمد و به ملكه گفت :« ! Get away from her you Bitch » يا همان صحنه اي كه از دست ملكه فرار مي كنند و سوار سفينه مي شوند و به بيشاپ مي گويد: « Punch it bishop» بعد سر سفينه اندكي به پايين خم شد و شتاب گرفت و از آن جهنم گريختند.
نسل ما نسلي بود كه با حسرت بزرگ شد و با حسرت فيلم ديد ، با حسرت به موسيقي هاي مورد علاقه اش گوش كرد و با حسرت كتاب خواند وباحسرت عاشق شد. زماني بود كه براي ديدن يك فيلم اسكار ي بايد تقريبا يك سال يا شايد هم بيشتر صبر مي كرديم تا نسخه اي از فيلم به دستمان برسد . نه مثل اكنون كه يك فيلم قبل از اكرانش در اروپا و يا كانادا ، همزمان با اكران آمريكا همين جا ، در همين شهر زنجان ، در دسترس باشد.
يك DVD از فيلم بيگانگان به دستم رسيده كه نسخه برش كارگردان است. 18 دقيقه زمان بيشتري از فيلمي كه اكران شده بود دارد . ماجراهاي فيلم را از قبل از سفر تفنگداران به سياره پي مي گيرد. آنجاست كه در مي يابيم ريپلي دختر سيزده ساله اي داشسته است كه در سن 70 سالگي در گذشته است! سكانسي هم به معرفي سياره و انسانهايي كه در ان مجتمع فضايي زندگي مي كنند اختصاص دارد . تصويري چنان شفاف و صدايي آن چنان رسا و واضح كه حد ندارد . قاعدتا بايد از ديدن اين DVD بايد ذوق زده شوم . قاعدتا بايد نا ديدني هاي آن را ببينم و لذت ببرم . ولي با ديدن آن هيچ اتفاقي برايم نيافتاد. براي من كه لذت ديدن آن فيلم رنگ پريده و تاريك را در ذهنم دارم ، ديدن اين DVD قباحت دارد . من لذتم را از اين فيلم برده ام . دلم براي آن فيلم رنگ پريده سياه و سفيد و تاريك تنگ شده است.
بعد از تحرير
اين اهنگه كه ما گذاشتيم اينجا آهنگ تيتراژ فيلم kill bill ( قسمت اول) و خود اهنگ هم از خانم Nancy Sinatra . متن شعرش رو هم مي تويند از اينجا بگيريد .
آهاي تويي كه فيلم فارست گامپ من رو بردي و هنوز نيوردي! تو رو بخدا قسم مي دم زود برش گردون.دلم براي صحنه اي كه فارست داشت چمن مي زد و يهو برمي گرده مي بينه جيني برگشته تنگ شده. واقعا دلم براي اون صحنه تنگ شده.خدا لعنت ات كنه.
حتما مي خواهي بازم بشيني زارزار گريه كني...
يه مدتيه كه يه طرح به نظرم رسيده ولي هركاري مي كنم نمي تونم جمع و جورش كنم و به شكل يه داستان در بيارمش . طرح درباره « يه پسر فلجي كه تو ماتريكس زندگي مي كنه ولي نمي دونه كه تو ماتريكسه .همه دكترها جوابش كردن و بهش گفتن كه پاهاش هيچ وقت خوب نمي شه. يه روز يه نفر بهش مي گه كه تو فلان كوهستان شخصي زندگي مي كنه به نام curelly . اين شخص در واقع يه برنامه اس كه به دور از چشم ماتريكس مي تونه كدهاي مربوط به ماهيت افراد و اجسام رو بخونه و اين قابليت رو داره كه اون كدهارو دستكاري بكنه. پسره با زحمت زياد مي ره بالاي كوه و curelly رو پيدا مي كنه . curelly هم كدهاي پسره رو مي خونه و اونها رو ترميم مي كنه و پسره شفا پيدا مي كنه. »
زياد هم نااميد نيستم . دارم بازم روش كار مي كنم. شما هم عجله نكنيد. وقتي تموم شد ميذارمش همين جا تا شما هم بخونيد. شايد هم برادارن واچوسكي هم اومدن خوندن و از اون خوششون اومد و تو قسمت دوم the animatrix يه انيميشن رو به اون اختصاص دادن و ماهم بچه معروف شديم.زمونه رو چي ديدن؟خيال كردين كم الكيه؟