- تو چی فکر میکنی؟
- از دست این کابوسها آزاد میشی. میتونی دوباره از اوّل شروع کنی. میتونی کمی گذشت کنی و اشتباهی رو که کردی جبران کنی. ولی بهای زیادی برای اینکار باید بپردازی.
- قیمتِش اصلا برام مهم نیست.
- فقط جنبه مادّی قضیه رو نبین.
- چطور مگه؟
- به دلایل فنّی شرکت میتونه تنها یک بار اینکار رو برای تو انجام بده. هنوز آزمایشهای ما تکمیل نشدند. در حین سفر از اکنون به گذشته کسی نمیدونه دقیقن چه اتّفاقی برای جسمات میافته. ممکنه مغز و اعصابات متحمّل صدمات زیادی بشوند. احتمال این هست که چنان صدمهای به جسمات وارد بشه که هیچوقت ترمیم نشه. حتّی ممکنه قسمتی از حافظهات پاک بشه. خیلیها بودند که نتونستند این آسیبها رو تحمل کنند. ببین ارزشش رو داره که خودت رو به خطر بندازی؟
- میدونی، نمیخواستم اون رو بکشم. تو زیر اون بارون لعنتی که میبارید، هیچچیز به هیچچیز شبیه نبود. زل زده بود به چشمهای من. شاید میخواست من رو از شلیک منصرف بکنه. ولی ... ولی ... .
الان هم میخوام به هر قیمتی که شده برگردم. میخوام اشتباه خودم رو جبران کنم.
- از ما گفتن. شرکت شما رو به عقب می فرسته. امّا قبل از اون باید چندتا فُرم پر کنی. شرکت یه تعهّدنامه از شما میگیره که این کار با میل و اراده خودتون انجام داید و هیچ مسئولیّتی رو در قبال اعمال شما در گذشته به گردن نمیگیره. هیچ تضمینی هم وجود نداره که بتونی این سفر رو تحمّل کنی. به هر حال میتونم یه وقت برات در نظر بگیرم. دو هفته بعد همین ساعت، همین جا. خوبه؟
- کجا رو باید امضا کنم؟
( دو هفته بعد - پارسال )
... باران شدیدی میبارید. همانند کابوسی بود که دوباره تکرار شود. دوباره آنجا بودم و او هم جلوی پایم افتادهبود. از نوک اسلحهای که به طرفش نشانه رفته بودم دود آبیرنگی خارج میشد. زانویاش را گرفتهبود و با صدای بلندی ناله میکرد. زخم زانویاش به شدت خونریزی میکرد. نگاهی به عینک شکستهای که زیر پایم خرد شدهبود کردم. زل زدهبود به چشمهایم تا شاید مرا از کشتناش منصرف کند... کمیبعد که ضربان قلبم به حالت عادی برگشت، اسلحه را پایین آوردم. تا همین جا بس بود. به اندازه کافی عذابش داده بودم. کابوس تمام شدهبود. اسلحه را داخل جیبم گذاشتم و برگشتم تا او را با زخماش تنها بگذارم. چند قدمیکه دور شدم، به یاد موضوعی افتادم. یادم رفتهبود که او هم یک اسلحه دارد. وقتی به سرعت اسلحه را کشیده و برگشتم، یک گلوله به طرف پیشانیام شلیک شد...
- از دست این کابوسها آزاد میشی. میتونی دوباره از اوّل شروع کنی. میتونی کمی گذشت کنی و اشتباهی رو که کردی جبران کنی. ولی بهای زیادی برای اینکار باید بپردازی.
- قیمتِش اصلا برام مهم نیست.
- فقط جنبه مادّی قضیه رو نبین.
- چطور مگه؟
- به دلایل فنّی شرکت میتونه تنها یک بار اینکار رو برای تو انجام بده. هنوز آزمایشهای ما تکمیل نشدند. در حین سفر از اکنون به گذشته کسی نمیدونه دقیقن چه اتّفاقی برای جسمات میافته. ممکنه مغز و اعصابات متحمّل صدمات زیادی بشوند. احتمال این هست که چنان صدمهای به جسمات وارد بشه که هیچوقت ترمیم نشه. حتّی ممکنه قسمتی از حافظهات پاک بشه. خیلیها بودند که نتونستند این آسیبها رو تحمل کنند. ببین ارزشش رو داره که خودت رو به خطر بندازی؟
- میدونی، نمیخواستم اون رو بکشم. تو زیر اون بارون لعنتی که میبارید، هیچچیز به هیچچیز شبیه نبود. زل زده بود به چشمهای من. شاید میخواست من رو از شلیک منصرف بکنه. ولی ... ولی ... .
الان هم میخوام به هر قیمتی که شده برگردم. میخوام اشتباه خودم رو جبران کنم.
- از ما گفتن. شرکت شما رو به عقب می فرسته. امّا قبل از اون باید چندتا فُرم پر کنی. شرکت یه تعهّدنامه از شما میگیره که این کار با میل و اراده خودتون انجام داید و هیچ مسئولیّتی رو در قبال اعمال شما در گذشته به گردن نمیگیره. هیچ تضمینی هم وجود نداره که بتونی این سفر رو تحمّل کنی. به هر حال میتونم یه وقت برات در نظر بگیرم. دو هفته بعد همین ساعت، همین جا. خوبه؟
- کجا رو باید امضا کنم؟
( دو هفته بعد - پارسال )
... باران شدیدی میبارید. همانند کابوسی بود که دوباره تکرار شود. دوباره آنجا بودم و او هم جلوی پایم افتادهبود. از نوک اسلحهای که به طرفش نشانه رفته بودم دود آبیرنگی خارج میشد. زانویاش را گرفتهبود و با صدای بلندی ناله میکرد. زخم زانویاش به شدت خونریزی میکرد. نگاهی به عینک شکستهای که زیر پایم خرد شدهبود کردم. زل زدهبود به چشمهایم تا شاید مرا از کشتناش منصرف کند... کمیبعد که ضربان قلبم به حالت عادی برگشت، اسلحه را پایین آوردم. تا همین جا بس بود. به اندازه کافی عذابش داده بودم. کابوس تمام شدهبود. اسلحه را داخل جیبم گذاشتم و برگشتم تا او را با زخماش تنها بگذارم. چند قدمیکه دور شدم، به یاد موضوعی افتادم. یادم رفتهبود که او هم یک اسلحه دارد. وقتی به سرعت اسلحه را کشیده و برگشتم، یک گلوله به طرف پیشانیام شلیک شد...
0 نظر:
ارسال یک نظر