دلقك

دلقك پير نفس نفس زنان 20 هزارمين نمايش اش را در شبي رويايي به پايان برد. صداي خنده و تشويق تماشاگران فضا را پر كرده بود.تعظيم بلندي به تماشاگران كرد. قطره اي از عرق پيشاني اش را كه با پودر و كرم ارزان قيمت گريم مخلوط شده بود و از كنار چشم سرخ اش و روي گونه هاي اش به كنار لب اش رسيده بود ، مزه مزه كرد.در چشمهايش لذت بي كراني موج مي زد.به دورروبرش نگاه كرد .تشويق تماشاگران لحظه اي قطع نمي شد. كلاهش را برداشت .درود ديگري به تماشاگران فرستاد . عرق اش را پاك كرد و ضبط صوت فكسني روبروي اش را خاموش كرد. با خاموش شدن ضبط صوت صداي تماشاگران نيز خاموش شد و دلقك دوباره تنها شد.لباسهايش را درآورد .روي تخت خواب كهنه اش دراز كشيد و کمی بعد خوابش برد.