هي رفيق! ديوار بلند تر از اونيه كه فكر مي كني

يه بار ديگه به داشته هاش نگاه کرد. همه اون چيزهايي رو که داشت جمع کرده بود وسط اتاق. با سليقه هر چه تمام تر اونها رو چيده بود روي زمين. رفت به طرف حمام ...صورتش رو تراشيد. موهاي سينه اش رو هم تراشيد. يه دستي به ابروهاش کشيدو به غريبه اي كه تو آينه بود خيره شد. يه تيغ برداشت و نصف اش كرد. ابروهاش رو هم تراشيد .صداي آژيري که از بيرون مي اومد با صداي چکه چکه کردن قطره هاي خون توي وان پر از کف صابون قاطي شد... «...چشماني وحشي و نافذ دارم و ميل شديدي براي پرواز اما جايي رو براي پرواز کردن به اونجا ندارم آه ، عزيزم! وقتي به تو زنگ مي زنم هيچکس گوشي رو بر نمي داره يک جفت پوتين « گوهيل » دارم و ريشه هايي که در حال پوسيدنه..»

8 نظر:

ناشناس گفت...

راستی جز مرگ چه نامند بی عشق زیستن را؟/ممنونم به خاطر لینکتونو دوم ما مثه اینکه همشهری هستیم.

ناشناس گفت...

male man man tuff bood

ناشناس گفت...

مثل اينكه فقط براي سر زدن به من وقت نداري !!!!

ناشناس گفت...

hey you..
out there in the cold
getting lonely getting old
can you fell me...
.
.
.
together we stand...
devided we fall...

ناشناس گفت...

سلام از دست من دلخور نشو من تحت هر شرايطي يه سرك به وبلاگت مي زنم چون پستتات رو خيلي دوست دارم تا حالا يه پست بدرد نخور نداشتي ديروز هم حالم گرفته بود و همه رو دعوا مي كردم منو ببخش و شما هر طور كه دوست داشتي عمل كن چون مي دونم سر رئيس و روسا شلوغه

ناشناس گفت...

اگه يه دقت كوچولو بكني مي بيني كه هميشه وبلاگت اولين لينك توي آسمون پرستاره است
يه سوال دارم از به نظر تو چه خبر ؟

ناشناس گفت...

salam ...ziba va mani dar bood .....baghti nafas ham baraye adam ziadie .....kash dasti bood .....ta baz dare ....

ناشناس گفت...

سلام.راستی پرسیده بودین واقعا اعتقاد داری به این که:«جز مرگ چه نامند بی عشق زیستن را»باید بگم آره با تمام وجود معتقدم.و دارم رو این مطلب پا فشاری هم میکنم