دوست عزیزم آقای بازرگان مرا به بازی تغییر در زندگی دعوت کردهاست و از من خواستهاست از تغییراتی که در زندگی داشتهام و یا خواهم داشت بنویسم. چشم.
همیشه فکر میکنی عوض نشدهای. تغییر نکردهای. همان آدم قبلی هستی و به شدت در مقابل نظر دیگران که عقیدهای خلاف آن را دارند جبهه میگیری. سرت را انداختهای پایین و به زندگیات چسبیدهای. در حالیکه خبر نداری که در حال عوض شدن هستی. آرام و نرم در حال تغییر هستی، سلایقات عوض میشوند و به آرامی آدم دیگری میشوی. بعد روزی در حالیکه نوارکاستهای عتیقهات را درون ضبطصوت جلو عقب میکنی و به دنبال تکآهنگی میگردی که چند ثانیهاش را از پنجره باز ماشینی که از کنارت گذشته شنیدهای؛ ناگهان ترانهای را از Gipsyking میشنوی که روزگار دوری، خیلی دور، گوش میدادی و روحات تازه میشد. هربار که به آن گوش میدادی تو را میبرد به عصر یک روز پاییزی که خسته و کوفته و لهیده سوار بر اتوبوس بعد از گذشتن از مراحل تسویهحساب خدمت به زنجان بر میگشتی و با گوش دادن آن در واکمنات، که نمیدانی الان گوشه کدام کمد افتاده است، پیش خودت احساس پیروزی، سبکی و راحتی میکردی. همان ترانهای که هفته پیش به همراه کلّ آلبومهای GipsyKing از روی هارددیسک نحیفات پاک کردی و ککات هم نگزیدهبود. همان ترانهای که اگر الان در اتوبوس و یا قطار بشنوی که نجوای آرامی از آن از هدفونهای مسافر بغل دستیات بیرون میریزد پیش خود بگویی:«ملّت با چه چیزهایی خوشاند و حال میکنند!». و در این موقع است که متوجه میشوی عوض شدهای. تغییر کردهای و همان آدم قبلی نیستی. نمیدانم این جور تغییر خوب است یا نه؟ نمیدانم.
تغییراتی که کردهام:
1- به اقتضای سنّ و قبول مسئولیّتهای جدید در زندگی، محافظهکارتر شدهام.
2- واقعبینتر شدهام و از آدم ایدهالگرایی که بودم فاصله گرفتهام.
3- آرامتر شدهام و سعی میکنم همیشه آرامشم را حفظ کنم.
4- بر عکس همه کسانی که با بالاتر رفتن سن به سمت ترانههای آرام و با ریتمهای آرام و سنگین و گاهی هم سنّتی کشیدهمیشوند اینجانب این مسیر را تختگاز خلاف رفته و بر خلاف چندسال پیش؛ شب و روزم با Black Sabbath و Led Zepplin و Radioheadمیگذرد.
دوست دارم چه تغییراتی بکنم؟
...
طبق اصول این بازی خانم وثوقی، آقایان جلیلخانی و هادی وحیدی را به این بازی دعوت میکنم.
عنوان این پست مصرعی است از ترانه پراگماتیسم عشقی از گروه کیوسک
1 نظر:
تست
ارسال یک نظر