يه سفينه كنار اتوبان زنجان – قزوين (مابين سلطانيه و صايين قلعه) فروداضطراری كرده بود. يک موجود بيگانه قد بلند مؤنث يه گالن خالي برای حمل اورانيم 238 گرفته بود دستش و برای هر ماشينی كه از كنارش رد میشد دست تكون میداد. هیچ کس نگهنداشت. ما هم نگه نداشتیم. چون هیچکس اورانیم 238 نداشت.
اشتراک در:
پستها (Atom)