شب چهارشنبه سوری رفیقم زنگ زده میگه:«کجایید؟ خونهاید؟ جایی نرید میخواهیم بیاییم قاشقزنی خونهتون».
مسافر
-
از ته کوچه پیچیدم داخل. قدری جلوتر دیدم مرد و زن و کودکی دارند مسافری را
بدرقه میکردند که حالا داشت آرام ماشینش را حرکت میداد سمت سر کوچه. پسرک
کاسه آب...
۶ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر