تصویر پیش از خواب دیشب را به یاد ندارم. چیزی مانند تفنگها و نشانهرفتنهای هر شب نبود. تصاویر گُنگی را به یاد میآورم. چیزی بود مثل خطری نورانی که در آسمانِ صاف و سرد زمستانی، بالای سرم میدرخشید و با پرتوهای نورانیاش ترس و هراس پخش میکرد. به شبهای ده و یازدهسالگی برگشتهبودم. زمانی که شبها قبل از خواب، ترس از میگهای بالای سرم که در حال شیرجهزدن و بمباران بودند، خود را به شکل بشقابپرندههای شناور در آسمان نشان میداد. دلهرهای به جانم افتاد و تا صبح رهایم نکرد.
ده روز پیش دوّم بهمن ۲۸مین سالگرد بمباران مدرسهامان بود
رادیو جادی ۱۹۸ – ریبوت کن شاید برگشت
-
در رادیوی ۱۹۸، از دو ماجرا در یوتیوب میگیم و از دو ماجرا در ایران و یک
حمله مرسوم این روزها به داراییهای دیجیتال آدمها رو بررسی میکنیم؛ سریع و
موثر چون...
۴ روز قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر