دانشمند چروکیده و سالخورده چشمهایش را به سختی باز کرد .موهای سرخ همسر زیبا و جوانش را دید که در زیر نور آفتاب نارنجی دم غروب همانند رشتههای ملتهب مس میدرخشیدند. زن زیبا در کنار بستر مرگ او نشسته بود و خاطرات خوش شصت سال گذشته را مرور میکرد و اورا شماتت میکرد که چرا او را طوری خلق نکرده است که پا به پای او پیر شود و با او بمیرد؟
رادیو جادی ۱۹۸ – ریبوت کن شاید برگشت
-
در رادیوی ۱۹۸، از دو ماجرا در یوتیوب میگیم و از دو ماجرا در ایران و یک
حمله مرسوم این روزها به داراییهای دیجیتال آدمها رو بررسی میکنیم؛ سریع و
موثر چون...
۴ روز قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر