دانشمند چروکیده و سالخورده چشمهایش را به سختی باز کرد .موهای سرخ همسر زیبا و جوانش را دید که در زیر نور آفتاب نارنجی دم غروب همانند رشتههای ملتهب مس میدرخشیدند. زن زیبا در کنار بستر مرگ او نشسته بود و خاطرات خوش شصت سال گذشته را مرور میکرد و اورا شماتت میکرد که چرا او را طوری خلق نکرده است که پا به پای او پیر شود و با او بمیرد؟
رادیو جادی ۱۹۶ – زندگی هکرها: کوین میتنیک قسمت دو از دو
-
گفتیم در دوران جنگ چه کنیم که ساعتهایی برامون بهتر بگذره و گفتین در مورد
هکرهای بزرگ صحبت کنیم. در قسمت قبلی از کوین میتینک گفتم. افسانهای ترین
هکری که د...
۱ روز قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر