مرد نگاهی کرد به دست راستاش. دستی که باعث شدهبود هزارانهزار بار قلم بر صفحه کاغذ بتازد و قهرمانهای داستانهایاش را به از بین بردن خود وادار کند، اکنون از کشیدن تیغ تیز سرد بر رگهای ملتهب آبی مچ دست چپاش عاجز مانده بود.
خلاصه کتاب «آفتابگردانهای کور»، نوشته آلبرتو مندس | روایتهای دردناک از
اسپانیای پساجنگ
-
گاهی اتفاق میافتد که انسان در برابر یک کتاب نه فقط برای خواندن روایت، بلکه
برای نفس کشیدن میان سطرهایی میایستد که بوی زندگی و مرگ را با هم دارند.
«آفتا...
۱۶ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر