وقتي از خواب حرف مي زنيم از چي حرف مي زنيم ؟

صداي خفه پيچاندن صدا خفه كن بر روي كلت , در صداي خروپف ژنرال خفته گم شده بود . مرد به آرامي و در حاليكه سعي داشت صدايي بلند نشود ، بالشي را بر روي صورت ژنرال گذاشت و سه بار ماشه را فشار داد . ژنرال تكان نامحسوسي خورد و آرام گرفت . مرد كلت را در جيبش گذاشت و نگاهي به نوري كه از زير در به داخل اطاق مي تابيد انداخت . به آرامي چشمهايش را بست و سه هزار كيلومتر آن طرف تر از خواب بيدار شد . تلويزيون را روشن كرد و منتظر بازتاب قتل ژنرال در اخبار ماند .