- آقای اژدها. بنده یه شوالیه بدبختم که بچههایم بیمادر هستند .به دنبال همسری میگردم که از خودم و بچهها نگهداری کند. آقا کور بیچارهای که آن پایین نشسته و گدایی میکند نشانی اینجا را به بنده داد و گفت شما اینجا از شاهزادهخانم طلسمشدهای محافظت میکنید که طلسماش فقط با اولین بوسه عشق یه شوالیه بدبخت (درست مثل من) میشکنه. از اون جایی که بنده قبلاْ دهقانی ساده بودهام و برای اولین بار است که لباس شوالیهگری را به تنم کردهام و از آداب شوالیهگری چیزی نمیدانم و شدیداً هم عاشق شاهزاده خانمی که آنجا روی تخت آساییدهاند، شدهام و از آنجایی که نه توان مبارزه با شما را دارم و نه آداب مبارزه با شما را میدانم، لطف کنید این یکبار را بیخیال شوید و اجازه دهید اون شاهزاده رو بماچم و طلسماش را بشکانم و ایشان را با خود به خانهام ببرم و آنجا را روشن نمایم. خدا عوضات بده. خیر ببینی.
- چه میگویی؟ من که اژدها نیستم، مرتیکه […]. من شاهزاده خانمم. جوانمردی را که می بینی آنجا روی تخت خوابیده اژدها است. هزار سالی است که از شوالیهها خبری نشده است. اژدهای عزیزم نیز خسته شدهاند و رفتهاند تا دمی روی تختخواب من بیاسایند. تو نیز از اینجا دور شو و برو. دفعه بعد هم قبل از این که قصد آمدن به اینجا را کردی، طرز درست پوشیدن کلاهخود رو بیاموز تا بتوانی درست و حسابی جلوی چشمهایت را ببینی. دِبرو دیگه...
فرض کنید که تراشهای در مغزتان بکارید، اگر این ایمپلنتها منسوخ شوند و نیاز
به ارتقا داشته باشند، چه کسی از هزینهها پشتیبانی میکند و آیا اصلا امکان
برداشتن نسخه قدیمی و جانشینی نسخه جدید به سادگی وجود دارد؟!
-
اگر ایمپلنتهای مغزی مانند گوشیهایی که پی در و پی میآیند و نسلهای قبلی
را به سرعت منسوخ میکنند، چه رخ میدهد؟ فناوری عصبی قابل کاشت به شدت پیشرفت
کرد...
۵۹ دقیقه قبل
3 نظر:
سلام
کامپیوترم نشون نمی ده لینک های دوستان رو چی کار کنم؟
خدا بگم چیکارت کنه .خیلی عالی بود . با وجود اینکه قبلا خونده بودم باز هم لذت بردم.
چه جالب منم دنبال یه شوالیه عزب می گشتم ... :))
ارسال یک نظر