يه مدتيه كه يه طرح به نظرم رسيده ولي هركاري مي كنم نمي تونم جمع و جورش كنم و به شكل يه داستان در بيارمش . طرح درباره « يه پسر فلجي كه تو ماتريكس زندگي مي كنه ولي نمي دونه كه تو ماتريكسه .همه دكترها جوابش كردن و بهش گفتن كه پاهاش هيچ وقت خوب نمي شه. يه روز يه نفر بهش مي گه كه تو فلان كوهستان شخصي زندگي مي كنه به نام curelly . اين شخص در واقع يه برنامه اس كه به دور از چشم ماتريكس مي تونه كدهاي مربوط به ماهيت افراد و اجسام رو بخونه و اين قابليت رو داره كه اون كدهارو دستكاري بكنه. پسره با زحمت زياد مي ره بالاي كوه و curelly رو پيدا مي كنه . curelly هم كدهاي پسره رو مي خونه و اونها رو ترميم مي كنه و پسره شفا پيدا مي كنه. »
زياد هم نااميد نيستم . دارم بازم روش كار مي كنم. شما هم عجله نكنيد. وقتي تموم شد ميذارمش همين جا تا شما هم بخونيد. شايد هم برادارن واچوسكي هم اومدن خوندن و از اون خوششون اومد و تو قسمت دوم the animatrix يه انيميشن رو به اون اختصاص دادن و ماهم بچه معروف شديم.زمونه رو چي ديدن؟خيال كردين كم الكيه؟
يه داستان ماتريكسي، شايد هم انيماتريكسي
چقدر آشتي كردن خوبه
چقدر خوبه كه يه نفر تو خونه اش كامپيوتر نداشته باشه. تو اتاقش تلويزيون نداشته باشه . تو اتاقش فقط يه تخت خواب باشه با يه كتابخونه پر از كتاب . همه اون كتابهايي كه شونصد ساله باهاشون قهره .همون رفقايي كه باهاش قهر كرده بود. همونهايي كه اون قدر با معرفت و صبور هستن كه تنهايي رو تحمل كردن تا يه روزي هووشون از خونه بره بيرون و نوبت اونها برسه.
چقدر خوبه كه به دور از كامپيوتر و تلويزيون بتوني روي تخت ات دراز بكشي و يه شكم سير كتاب بخوني . هيچ لذتي تو دنيا بالاتر از خوندن كتاب نيست. هر كي مي گه غير از اينه ، دعا مي كنم تا به راه راست هدايت بشه . (ما كه نشديم ، دعا مي كنيم شايد اوني كه مي گه نه هدايت بشه!) ...
جيرجيرك
يه جير جيرك هست ، پشت پنجره اتاقم. عصرها ، دم غروب شروع مي كنه به جير جير كردن . همين طور جير و جير و جير .... تموم طول شب كه من خواب هستم ، اون بيداره و جير جير مي كنه. نمي دونم چرا . نمي دونم چي باعث مي شه كه اينطور مستمر و پشت سرهم جيرجيربكنه ? شايد به اميد پيدا كردن يه همزبون براي خودشه كه جيرجير مي كنه . به اميد پيداكردن يه جيرجيرك ديگه كه بياد و پيشش بمونه. نمي دونم.شايد هم اشتباه مي كنم.شايد هم يه همسر داشته براي خودش.يه همسر كوچولو و جيرجيرو مثل خودش . يه خونه داشتن پشت پنجره اتاقم. براي خودشون زندگي مي كردن. براي خودشون كسي بودن . يه روز كه جيرجيرك خانومه داشته عرض اون خيابون شلوغ رو رد مي شده ، رفته زير يه ماشين .شايد هم باد ناشي از عبور يه ماشين اون رو با خودش برده. حالا آقا جيرجيركه هر شب داره جيرجير مي كنه شايد جيرجيرك خانومه صداش رو بشنوه و بياد پيشش. هزار جور ديگه مي شه فكر كرد در اين مورد ولي مي شه اينطور گفت كه بهرحال اين تنهايي كه باعث مي شه يه جيرجيرك ، شب تا صبح جير و جير و جير بكنه . حالا مي خواد براش فايده داشته باشه ، يا نداشته باشه....
موجودات مهم
الفي عزيز. تا حالا شده يه شب تو بيايوني باشي كه آسمون صاف باشه و تا صد كيلومتري تو يه شهر يا حتي يه ده كوچولو نباشه؟ تا حالا شده تو اون لحظه اي كه اونجا ماه هم نيست به اسموني خيره بشي كه پر از ستاره باشه؟اونقدر ستاره تو آسمون باشه كه نورشون اون بيايون رو مثل شبهاي مهتابي روشن بكنه . تو اون لحظه مي توني تصوري از عمر و عظمت اين دنيا داشته باشي؟ هيچ مي دوني عمر اين دنيا يه چيزي حدود 17 يا 18 ميليارد ساله؟هيچ مي دوني عمر قديمي ترين تمدنها به ده هزار سال هم نمي رسه؟خودت خوب مي دوني كه فاصله ده هزار تا ميليارد چقدره. از همون اولين جرقه اي كه زده شد و همه چيز شروع به وجود اومدن كردن ، همه چيز آهسته و آهسته و با حوصله تمام دست به دست هم دادن و طبق برنامه اي كه براشون نوشته شده بود جلو اومدن و الان رسيدن به اينجايي كه الان هستيم. فكر مي كني كه همه اش بخاطر هيچ و پوچه؟ هيچ به عظمت اين دنيا فكر كردي؟ بيا از سياره شروع كنيم ، مجموع سياره هايي كه با هم به دوريه ستاره مي چرخن يه منظومه رو تشكيل مي دن .مجموع ميليونها ستاره با هم ، يه كهكشان رو تشكيل مي دن . مجموع ميليونها كهكشانها با هم يه خوشه كهكشاني رو تشكيل مي دن . هيچ مي دوني چند ميليارد تا از اين خوشه هاي كهكشاني وجود دارن؟ هيچ مي توني نهايت رو تصور كني؟ هيچ مي دوني عرض كهكشان ما نهايتا يكصدهزار سال نوريه؟ يعني اگه يه نور به محض اينكه بشر براي اولين بار تونست حرف بزنه ، يا بنويسه (تقريبا بيست يا سي هزار سال پيش ) از يه گوشه كهكشان حركت كرده باشه الان هنوز حتي به مركز كهكشانمون هم نرسيده؟ چه برسه به اون خوشه هاي ميليوني از كهكشانهايي كه از ميلياردها ستاره تشكيل شدن.من هيچ وقت به اين مسايل فكر نمي كنم.جراتش رو ندارم .همون يه شبي كه با تموم وجودم آسمون پر ستاره رو تو اون بيايون همون طوري كه هست ديدم براي هفت پشتم بسه .همون يه باري كه وحشت كردم بسمه . پيش خودم گفتم كه همه اينها براي تو به وجود اومدن . فقط براي تو . شك نكن همون طور كه خالق خودت گفته اشرف مخلوفات هستي . شك نكن كه تو اين جهان تنها هستي.(تصور كن يه تمدن ديگه اون ور كهكشان راه شيري وجود داشته باشه .با اين فاصله ها واقعا دسترسي به اون واقعا غير ممكنه .پس شك نكن كه تنها هستي ) به اين تنهايي فكر كن . هميشه فكر كن. اون وقت يواش يواش تازه مي توني سوال رو متوجه بشي. جوابي وجود نداره...
.بله .فكر مي كنم موجود مهمي هستم .
وقتي « مي دونم كه اونجايي » يكساله مي شه
ما هم رفتيم عضو باشگاه يكساله ها شديم . پارسال همين امروز بود كه با اون يكي وبلاگمون شروع كرديم . خدا آخر و عاقبتمون رو به خير بگذرونه كه اگه نگذرونه ( يا نخواد بگذرونه ) كارمون خيسه !!!
اين قضيه ترجمه اصطلاحات زبان تركي به زبان فارسي بعضي موقعها خيلي با مزه از آب در مي اد يه چيزي تو همين مايه هاي كارمون خيسه (ايشيميز ياشده ) .يه روزي شايد كلي در مرود اين ترجمه ها مطلب نوشتم.
پي نوشت : من و قبيله و موسيقي
دو هفته بعد - پارسال
- از دست این کابوسها آزاد میشی. میتونی دوباره از اوّل شروع کنی. میتونی کمی گذشت کنی و اشتباهی رو که کردی جبران کنی. ولی بهای زیادی برای اینکار باید بپردازی.
- قیمتِش اصلا برام مهم نیست.
- فقط جنبه مادّی قضیه رو نبین.
- چطور مگه؟
- به دلایل فنّی شرکت میتونه تنها یک بار اینکار رو برای تو انجام بده. هنوز آزمایشهای ما تکمیل نشدند. در حین سفر از اکنون به گذشته کسی نمیدونه دقیقن چه اتّفاقی برای جسمات میافته. ممکنه مغز و اعصابات متحمّل صدمات زیادی بشوند. احتمال این هست که چنان صدمهای به جسمات وارد بشه که هیچوقت ترمیم نشه. حتّی ممکنه قسمتی از حافظهات پاک بشه. خیلیها بودند که نتونستند این آسیبها رو تحمل کنند. ببین ارزشش رو داره که خودت رو به خطر بندازی؟
- میدونی، نمیخواستم اون رو بکشم. تو زیر اون بارون لعنتی که میبارید، هیچچیز به هیچچیز شبیه نبود. زل زده بود به چشمهای من. شاید میخواست من رو از شلیک منصرف بکنه. ولی ... ولی ... .
الان هم میخوام به هر قیمتی که شده برگردم. میخوام اشتباه خودم رو جبران کنم.
- از ما گفتن. شرکت شما رو به عقب می فرسته. امّا قبل از اون باید چندتا فُرم پر کنی. شرکت یه تعهّدنامه از شما میگیره که این کار با میل و اراده خودتون انجام داید و هیچ مسئولیّتی رو در قبال اعمال شما در گذشته به گردن نمیگیره. هیچ تضمینی هم وجود نداره که بتونی این سفر رو تحمّل کنی. به هر حال میتونم یه وقت برات در نظر بگیرم. دو هفته بعد همین ساعت، همین جا. خوبه؟
- کجا رو باید امضا کنم؟
( دو هفته بعد - پارسال )
... باران شدیدی میبارید. همانند کابوسی بود که دوباره تکرار شود. دوباره آنجا بودم و او هم جلوی پایم افتادهبود. از نوک اسلحهای که به طرفش نشانه رفته بودم دود آبیرنگی خارج میشد. زانویاش را گرفتهبود و با صدای بلندی ناله میکرد. زخم زانویاش به شدت خونریزی میکرد. نگاهی به عینک شکستهای که زیر پایم خرد شدهبود کردم. زل زدهبود به چشمهایم تا شاید مرا از کشتناش منصرف کند... کمیبعد که ضربان قلبم به حالت عادی برگشت، اسلحه را پایین آوردم. تا همین جا بس بود. به اندازه کافی عذابش داده بودم. کابوس تمام شدهبود. اسلحه را داخل جیبم گذاشتم و برگشتم تا او را با زخماش تنها بگذارم. چند قدمیکه دور شدم، به یاد موضوعی افتادم. یادم رفتهبود که او هم یک اسلحه دارد. وقتی به سرعت اسلحه را کشیده و برگشتم، یک گلوله به طرف پیشانیام شلیک شد...
كوري
فكر كنيد زني كه هرگز نمي توانست خودش را به همان شكلي كه مرد محبوب [كور] ش اورا مي ديده ببيند .زني كه روزها و روزها را سپري مي كرده بي انكه حتي يك بار تعريف خودش را از دهان محبوبش بشنود.زني كه شوهرش هرگز نمي توانسته حالت صورتش را بخواند.خواه احساس بدبختي باشد خواه چيزي بهتر.زني كه مي توانست خودش را آرايش بكند يا نكند- براي شوهر[كور] ش چه فرقي مي كرده؟مي توانست اگر دلش مي خواست پشت يك چشمش سايه سبز بزند، يك سوزن توي پره بيني اش بكند، شلوار زرد و كفش ارغواني بپوشد ، فرقي كه نمي كرد.و بعد به دامن مرگ بغلتد...
كليساي جامع –نوشته : ريموند كارور – ترجمه : فرزانه طاهري