یه بار سر فال گرفتن با یه بنده خدایی بحثم شد.من معتقد بودم با هر کتابی می شه فال گرفت ولی اون قبول نمی کرد. خواستم یه امتحانی کرده باشم. کتاب صخره یقین در اقیانوس شک [ مجموعه اشعار راجرواترز ] دم دست بود . برداشتم و یه فال گرفتم براش . این شعر اومد :
میمون روی کپه سنگ نشست
و به استخوان شکسته توی دستش خیره ماند
و نوای موسیقی کوارتت
همه جای زمین را پر کرد
میمون به ستاره ها نگاه کرد ...
ناگفته نماند بنده خدا دانشجوی دکترای فیزیک با گرایش نجوم بود که خیلی دوست داشت شبها موقع رصد کردن ستاره ها به موسیقی کلاسیک گوش کنه.آقا ( یا خانم) اونقدر خجالت کشیدم که نگو .
حالا خوب شد کتاب مزرعه حیوانات دم دستت نبوده.
هیچ نمیدانم ...
-
با بابک (راست) و پرویز همکلاس بودم.
تا همین چندماه پیش پرویز رو کلا از یاد برده بودم تا این عکس رو با شرحش توی
یه صفحه اینستاگرامی دیدم که خبر داده ب...
۱ روز قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر