the sniper

براي بنده خدايي كه در طبقه چهارم يكي از مجتمع هاي مسكوني اين شهر زندگي مي كنه داشتن يك تفنگ دوربين دار خوش دست يكي از واجبات زندگي مي تونه باشه. چرا؟ يك تفنگ دوربين دار چه نقشي تو آسايش و آرامش زندگي يك انسان مي تونه بازي كنه؟ عرض مي كنم. خيلي از رفتار هاي عجيب و غريب و غير اجتماعي تو اين مملكت كه گذر از سنت به مدرنيته رو يه جورايي به طور كاملا خراشان لايي رد كرده كلا به يه جور عادت تبديل شدند. همسايه هاي محترم و نيمه محترم و بعضي ها شون كلا غير محترم اينجانب، نمونه خوبي براي مطالعه در مورد "مردم آزاري هاي پيش رفته چند موجود از خود راضي" براي محققين و پژوهشگران محترمي هستند كه در اين مورد تحقيق مي كنند. يكيشون نصفه شب براي ساكت كردن بچه زرزرو و لوس خودش با دزدگير ماشين اش آتاري بازي مي كنه و يا يكي ديگه كه هر شب به مهموني تشريف مي برند و ماشالله تركونده و 6 تا بچه داره و ساعت يك يا يك ونيم به منزل اش بر مي گرده صداي پخش ماشين اش رو تا آخر بلند مي كنه و با دعوا و سروصداهاي زيادي ماشين رو پارك مي كنه و به خونشون مي رند و يا اون يكي كه هر روز صبح ( حالا فرق نمي كنه روز تعطيل يا غير تعطيل ) ساعت پتج و نيم وقتي همه در خواب ناز هستند براي اينكه موتور صاحاب مرده موتور سيكلتش گرم بشه با شدت تمام گاز مي ده .همه اين موجودات به هيچ وجه به هيچ صراطي مستقيم نيستند و عليرغم تذكرهاي بي شمار بقيه، كماكان به اين اعمال خودشون با پشتكار عجيبي ادامه مي دند. براي تو كه هيچ جور به عقل ات نمي رسه چطور بايد به اينها بفهموني كه چه جور بايد تو يه مجتمع مسكوني كه دو سه هزار نفر جمعيت داره زندگي كرد تنها راه چاره يك تفنگ دوربين دار خوش دست دسته نقره ايه كه خيلي از مشكلات رو حل مي كنه. بارها و بارها كه در اثر اين سروصداها از خواب خوش پريدم و تا صبح هم بيدار موندم و خوابم نبرده اين مشكلات رو با تفنگ دسته نقره اي خوشگلم با راه حلي كاملا دوستانه حل كردم! نتيجه؟ يك قاتل بي رحم الان تو ذهن ام زندگي مي كنه كه تا به حال بيشتر از شش هزار بار همسايه هاي بي ملاحظه و مردم آزارش رو كشته ( لامصبها بعد از ششهزار بار كشته شدن هنوز هم سرو مور گنده مشغول زندگي نكبتي اشون هستند و در واقع اين من بدبخت هستم كه هر شب ششهزار بار مي ميرم و زنده مي شم ودستم به هيچ جا بند نيست!)

6 نظر:

MisS nc گفت...

ما هم بدمون نمیاد از این تفنگا داشته باشیما !
آهنگ وبلاگت هم باحاله ! مثل همیشه :)

ناشناس گفت...

ای ول !! منم از این تفنگ ها دلم خواست که!اما دستش آبی باشه بهتره p:

از این پست هاتون که دوستش دارم بود ضمنا".

ناشناس گفت...

موافقم شديد...

ناشناس گفت...

ماها ازمون بر نمی آد.
شاید اونا قاتل باشن
چون از همیشه پر انرژی تر می کشن و زابه رامون می کنن.
مگه نه.
قاتل همیشه سرحال و زنده است

ناشناس گفت...

سلام،هرچی فکر میکنم به نتیجه نمی رسم که اگه همسایه از طبقهء 5 مزاحم بشه چه جوری بهش شلیک کنم؟
صداش کنم بگم آقایِ رشیدی یه لحظه بی زحمت هین پائین را نگاه کنید می خوام بکشمتون؟
آهنگت بسیار زیباست، از کجا پیداش کنم؟
www.Tmeslechi.persianblog.com

ناشناس گفت...

سلام علیرضا جان نمی دانی چقدر از پیگیریت خوشحال شدم ممنونم به امید دیدار