خب. مهران مرتضایی این کتاب :کوتاهترین داستان گردآورنده:استنلی بابین رو در سال 81 ترجمه کرد و توسط نشر سالی در همان سال منتشر کرد. قبل از هر چیز باید بگم که من قبلن این کتاب رو ندیدهبودم. خبر داشتم که مهران داره کارهایی در این مورد میکنه. سال 80 و یا همون 81 بود. مهران هنوز دانشجوی لیسانس بود. تصادفن تو سعدی وسط دیدمش و با هم کمی قدم زدیم و اون اوّلین داستان صفر کلمهای کتاب (عنوان کتاب هست: کوتاهترین داستان) رو برام خوند. یه جورایی تحت تأثیر قرار گرفتم. (جوون بودیم، خام بودیم...). تا اینکه تقریبن چهل روز پیش تو خونه علیرضا بازرگان کتاب رو دیدم. ازش امانت گرفتم و چون سر به دنیا اومدن ایلیاجونی کمی سرم شلوغ بود، همینطوری سرسری خوندمش. چند مورد که مهران تو ترجمه اشتباه کردهبود، تو حاشیه کتاب نوشتم و برگردوندمش به بازرگان. تا اینکه دو هفته پیش مهدی رو دیدم و بهم گفت که کتاب رو برایعصرکتاب انتخاب کرده و یک نسخه هم بهم داد تا بخونم و نظرم رو بهش بگم. کتاب رو خوندم و چند نکته که به نظرم رسید یادداشت کردم و سر جلسه عصر کتاب خوندم. مطلب زیر همون مطلب است که کمی تغییرش دادم.در ضمن یه موضوعی رو با اشاره مهدی، تو صفحهی مهران مرتضایی در ویکیپدیا دیدم به این مضمون:" مهران مرتضایی از پیشتازان معرفی "داستانك" به زبان فارسی است که یك كتاب هم در این در حوزه ترجمه كرده است." من از کارهای پژوهشی و تحقیقی که مهران مرتضایی در حوزه داستانک در این سالها انجام داده و کتابهایی که بر اساس اون پژوهشها و تحقیقات چاپ کرده، ندیدم. ولی اگر همونطور که خودش در اون صفحه گفته مبنای این ادعا همین کتابیه که ترجمه کرده متاسفانه باید بگم که بنا به دلایل زیادی که چند تا از اونها رو در ادامه آوردم اینکار، کار درخشان و آبرومندی از آب درنیامده که بشه بنا بر اون مهران رو از جمله پیشتازان معرفی داستانک در ایران به حساب آورد. در ضمن همونطور که آقایان بازرگان، فرهومند و سلمان کریمی(کریمی یا کرمی؟) در عصر کتاب اشاره کردند در سالهای 78 و 79 در روزنامه پیام زنجان چند داستانک بایتی و چند مطلب در این حوزه ترجمه، نگاشته و چاپ شدهبود. الله و اعلم! خدا همه ما رو به راه راست هدایت بکنه....
1- راستش من معتقدم که نباید برای نویسنده هیچ قید و بندی قرار داد. قید وبندی به این صورت که یک تفنگ کالیبر 45 بگذارید رو شقیقه نویسنده و مجبورش کنید تا داستانش را حتمن در قالب 2، 4، 8، 16، 32 کلمه بنویسد. اصلن به یاد نمیآورم که قبل از اینکه بخواهم داستانی بنویسم از قبل بدانم چند کلمه خواهد شد و بعد از این که نوشتم هزار بار کلنجار بروم که حتمن 50 کلمهای شود و یا 500 کلمه. این قضایای داستانهای nکلمهای هم بیشتر یکجور بازی به نظر میآیند تا چیز دیگر.
2- نسخه پیدیاف داستانهای این کتاب را هنوز میتوان در اینترنت یافت. در واقع سایتstory bytes به طور مستمر هر ماه ماهنامهای از این داستانها را منتشر کرده، بر روی سایت میگذاشت و یا برای اعضای سایت میفرستاد. متاسفانه از ماه می سال 2004 این سایت به روز نشده است و جستجوی این مبحث در اینترنت به نتایج زنده و جاری منتهی نمیشود. به نوعی میتوان توقف فعّالیّت سایت رسمی آن را مرگی مجازی برای این دسته از داستانها دانست. مرگی مجازی که به دنبال آن تناسخی مجازی و دمیدهشدن روح "بایت های مجازی" در کالبد "fast fiction " و "flash fiction" روی داده است.
3- ترجمه نام کتاب "کوتاهترین داستان" ترجمه خوبی از story bytes که داستانهای کتاب در زیر شاخه آن دستهبندی میشوند، نیست.
استانلی بابین در اصول "بایتهای داستانی" و یا "داستان بایت" که در 11صفحه کتاب آورده است" همانطور که گفتهشد، طول داستانها توانی از 2 است. این طول 2، 4 ، 8، 16 و...و 2048 کلمه است. داستانها دقیقن چنین طولی دارند" و اگر تعریف بایتهای داستانی را همین اصل در نظر بگیریم آنگاه یک داستان 2048 کلمهای و یا 4096 و یا حتی 8192 کلمهای که دقیقن توانهای 11 و 12 و 13 عدد 2 میباشند را نمیتوان به عنوان کوتاهترین داستان (عنوان کتاب) در نظر گرفت. در کتاب تنها داستانههای 0 و 2 و 4 و... 64 کلمهای آورده شدهاست. در واقع این اصل از تعاریف بایتهای داستانی به نوعی نویسنده و خواننده را دچار ابهام میکند. به جای در نظر گرفتن این داستانها در یک شاخه جداگانه از تعاریف داستانهای کوتاه میتوان این داستانهارا زیرشاخهای از داستان کوتاه در نظر گرفت که طیفی از داستانهای 2 تا 4096 و حتّی 8192 کلمهای را در بر دارد.
4 - "عنوان" در بایتهای داستانی نقش مهمی ایفا میکند. تقریباً در اکثر داستانها راه را برای تفسیر و برداشت دلخواه خواننده بستهاست. برای نمونه میتوان به داستان "انتظار یک غوغا" در صفحه 68 اشاره کرد که پیشاپیش خواننده را آماده رودررو شدن با نکته داستان میکند. در حالی که یکی از نکات قوّت یک داستانک غافلگیری و ضربه انتهای داستان به خواننده میباشد.
5- در "بایتهای داستانی صفر کلمهای" عنوان در واقع به تنهایی نقش داستان را بازی میکند. به طوری که خواننده قبل از خواندن داستان آن را خوانده است! داستان کوتاه و یا بلندی را سراغ دارید که با عوض کردن عنوانش تبدیل به داستانی کاملاً متفاوت شود؟ برای نمونه به اولین داستان صفر کلمهای در این مجموعه توجه کنید:
زندگی و اوقات تنبلترین کسی که تا به حال زندگی کردهاست.
«»
فرض کنیم عنوان داستان به صورتهای زیربود:
زندگی و اوقات کسی که تا به حال به دنیا نیامده است.
«»
و یا:
زندگی و اوقات کسی که دستگاه پاککننده خاطرات را به راه انداخت.
«»
نمیدانم. این موضوع برای داستانهای صفرکلمهای، شاید هم یک جور مزیّت باشد.
6- نکته جالبی که بعد از خواندن داستانها مرا به خود جلب کرد این بود که داستانهای خود استانلی بابین(معرّف و بانی بایتهای داستانی) به مراتب ضعیفتر از داستانهای دیگر این مجموعه هستند. در اکثر آنها بابین برای فرار از شخصیّتپردازی و شرح و بسط داستان، و سعی در کم نگهداستن تعداد کلمهها، متوسّل به شخصیّتها و وقایع شناختهشده بیرونی میکند. این موضوع برای خواننده و حتّی مترجم ناآشنا با این وقایع چیزی جز سردرگمی به ارمغان نمیآورد. به طوری که اگر مترجم برای توضیحات بیشتر اقدام به آوردن توضیحات بیشتر در پانویس داستان کند و یا خواننده به دنبال توضیحات بیشتر بگردد (یادمان باشد که خواننده کاربر اینترنت است و توضیحات بیشتر چیزی معادل گوگلیدن و جستجوی اینترنتی است) به همان میزانی که یک داستان 100 و یا 200 کلمهای برای خواندن وقت میبرد، وقت خواننده را خواهد گرفت. این ارجاعات بیرونی به نوعی آفت این داستانکها میباشند.
7- مرتضایی در خصوص آوردن پانویس به جهت توضیحات بیشتر در مورد داستانکها دقّت نکرده است. و یا اگر هم پانویسی آورده، بیشتر در جهت گمراه کردن خواننده بوده تا کمک به او!. نمونههایی از آنها به شرح ذیل میباشند:
الف: داستان صفحه 33:
"فناپذیری بخش 1 –کفران"
«من زندگی بیشتری میخوام...»
با تشکر از راتگر هاور.
نوشته استانلی بابین.
کلمه the course در اینجا کفران ترجمه شده است. با توجه به اشارهای که به راتگر هاور (هنرپیشه هلندیتبار) شدهاست در اینجا پانویسی به این شرح ضروری بودهاست: راتگر هاور بازیگر نقش روباتی انساننما در فیلم"blade runner" است که طبق قانون فقط به مدت چهارسال میتواند عمر کند. او با آگاهی از این موضوع علیه سازندگانش قیام میکند تا بتواند با تغییراتی در مکانیزم خود بیشتراز 4 سال زندگی کند. هم چنین "بیشتر میخواهم" اشاره ای از داستان اولیورتویست را نیز با خود دارد. با این اوصاف ترجمه کفران درست نبوده و "نفرین" ترجمه بهتری است برای نفرینی که راتگرهاور در فیلم به آن گرفتار شده است.
ب: در صفحه 34 توضیحاتی در خصوص جان لنون خواننده افسانهای گروه بیتلها لازم بوده اس.;
ج: داستان number 6 در صفحه 52:
شماره 6 وارد شبکه میشود
«من یک فرد آزاد نیستم،من یک شماره ام.»
استانلی بابین
“I’m not a free man, I’m a number”
پانویسی که برای توضیح در مورد داستان آورده شدهاست: "در فرهنگ امریکایی عدد 6، عدد شیطان است" کاملاً اشتباه است و باعث انحراف ذهن خواننده میشود. در فرهنگ آمریکایی عدد 666 عدد شیطان است نه عدد 6. عدد 6 به نوعی عددی مقدس است که در داستانهای کتاب مقدّس نیز تکرار شدهاست. به طور مثال میتوان به 6 روزی که خدا انسان را آفرید و ستاره داوود اشاره کرد. Number 6 در اینجا اشاره به سریالی علمی-تخیلی دارد به نام "زندانی" "The Prisoner" که در سالهای دهه شصت از تلویزیون انگلستان پخش میشد. روایت یک مأمور سرویس اطّلاعاتی انگلیس که به طور ناگهانی از سمت خود خلع و به دهکده ای در کنار دریا که تحت تسلّط نیرویی ناشناخته است، تبعید میشود. نام رمز او در این سریال "شماره6 " میباشد. در تمام قسمتهای سریال شماره6 در حال سعی برای فرار از دهکده و یافتن علّت واقعی اخراج خود از سازمان میباشد. جمله "من یک شماره نیستم" "I am not a number" یکی از معروفترین جملههای این سریال است. استانلی بابین نیز در اینجا با جمله "I am a number" با این شخصیت و سریال و جنبه اسارت و گرفتاری انسان در شبکه شوخی کردهاست.
د: "داستان روانکاوی-اساس و مبانی" در صفحه 74 نیز به باب دیلن،کرت کوبین وجول کیلچر خوانندگان راک اشاره دارد که این داستان بدون شناخت آثار و شخصیّتهایشان در نظر خوانندهای که آنها را نمیشناسد بیمعنی میباشد..
ه: Highlander نیز نام شخصیّتی خیالی است در سری فیلمهایی فانتزی به همین نام که فناناپذیر میباشد.
و: در پانویس داستان همه مردهای رییسجمهور نیز فقط به اینکه نام داستان عنوان یک فیلم است اشاره شدهاست. که اینمورد میتوانست در خصوص عنوان داستان collateral damage (مهران اون رو زیان مضاعف ترجمه کرده که به نظر من آسیب جانبی مناسبتره) نیز تکرار شود.
8- در ترجمه چند واژه نیز به نظر من اشتباهاتی صورت گرفتهاست:
الف: "Comrades in arms" در داستان 32 کلمهای "خراشی روی بینی" در صفحه 83، به "رفقا در آغوش" که ترکیبی بیمعنی است، ترجمه شدهاست. ترجمه صحیح "دسته رفقا" میباشد. منظور از دسته در اینجا به نوعی ردهبندی نظامی اشاره دارد.
ب: Prince charming در صفحه 88 به غلط "طلسم شاهزاده" ترجمه شده است که ترجمه صحیحتر آن به نظر من "شاهزاده رویاها" میباشد.
ج: Apocalyptic prophecy در صفحه 47 "پیشگویی الهامی" ترجمه شدهاست که "پیشگویی آخرالزمانی" ترجمه مناسبتری است.
همین!
2 نظر:
سلام. خوبی؟ من آرام هستم. باورهای هفتگانه سال 85-86. خوبی؟ تولد پسرت مبارک. انگار همین دیروز بود یک پست نوشتم و ازدواجت را تبریک گفتم. چه زود گذشت و چه قدر گذشت :)
مبارکه. ایشالله سلامت و شاد و موفق باشه. باباش هم همینطور. مامانش هم همینطور. وای که چه خوب بود این خبر.
سلام و خسته نباشید. نقد اصولی و علمی شما را بر کتاب کوتاهترین داستان تحسین می کنم. کتاب هم کتاب خوبی بود که جای این همه دقت و تحلیل داشت. سپاسگزارم.
ارسال یک نظر