میشل استروگف یکی ازپرطرفدارترین سریالهای تلویزیون در اوایل انقلاب بود. این مینیسریال محصول 1976در هفت قسمت بر اساس رمانی به همین نام، نوشته ژول ورن، در آلمانغربی تولید شدهبود. یکی از دلایل استقبال فوقالعادهای که از این سریال شد موسیقی متن زیبای آن بود که ولادیمیر کوزما، آهنگساز رومانیای، تولید آن را بر عهده داشت. بعدازانقلاب، حوالی سالهای 63 و یا 64، تلویزیون یک بار دیگر تصمیم به پخش آن گرفت. بعد از پخش دو قسمت از آن یک نفر زنگ زد به تلویزیون و گفت در زمانی که بچّههای مردم درجبههها در حال جنگ هستند و زیر آتش و گلوله دشمن شهید میشوند چرا این سریالهای مبتذل را پخش میکنیدکه در آن زن و مرد نامحرمی که خودشان را زن و شوهر جا زدهاند با هم سفر میکنند و در دشت و بیابان تنها هستند! پخش سریال بلافاصله قطع شد و ملّت در خماری ماندند. جالب است بدانید که در همان زمان انواع و اقسام ترجمههایی از کتاب میشل استروگف،که الهام بخش ساخت سریال بود، چاپ میشدکه در آن ها میشلاستروگف و نادیا خودشان را خواهر و برادر جا میزنند تا مشکل شرعی و عرفی کنارهم بودنشان حل شود!. به یاد دارم این سریال یک بار هم توسط شبکه استانی مرکز زنجان که در آن سالها، اوایل دهه شصت، تازه شروع به پخش برنامه کردهبود بعد از اذان مغرب و عشا ، فکر کنم یکشنبهها، پخش شد.
در همین رابطه:
صفحه میشل استروگف در ویکی پدیای انگلیسی
درباره کتاب میشل استروگف از کتابنیوز
صفحه ولادیمیر کوزما در ویکیپدیا
دانلود موسیقی تیتراژ ابتدایی سریال
دانلود قطعه nadia Theme
میشلاستروگف
"موسیقی سریال میشل استروگف" در هارمونیتالک
میشل استروگف در IMDB
فایل تورنت برای دانلود سریال به زبان اصلی
خاطره: چندروز پیش، تو اداره، دو قطعه معروف موسیقی متن این سریال را دانلود کردم. نمیتونم حسّام را به طور دقیق توضیح بدم وقتی که بعد از بیست و خوردهای سال “تم نادیا” رو شنیدم. چشمهام رو که میبستم میتونستم برگردم به اون سالها. سالهای کودکستان. سالهای کودکی. سالهایی که همه جوون بودند. سالهای “یامیام” و “کیتکت” و “علامتی که هماکنون ميشنوید…” و “به به کودکان…بازشده کودکستان” و… . داشتم برای خودم خاطراتم رو مرور میکردم که همکارم وارد اطاق شد. عاقلهمردیه با چهل و خوردهای سال. درگیر زندگی و زن و بچّه و همیشه گرفتار. بهش گفتم براتون یه سورپرایز دارم. میتونید بگید این آهنگ چه فیلمیه؟ وصدای اسپیکر رو بلند کردم. همینکه ترانه رو شنید، همونطور که داشت پشت میزش مینشست خشکش زد. با منّومن گفت:«آهنگِ چیزه….میشل... ناد…یا….نادیا…نادیا». نشست پشت میز و گوش داد و کمی بعد ناگهان زد زیرگریه. گولّه گولّه اشک بود که از چشماش سرازیر میشد. با دستهاش صورتش رو پوشونده بود و به معنای واقعی داشت به پهنای صورت گریه میکرد. حسابی جا خوردم و دستوپام رو گم کردم. نمیدونستم چی بگم و یا چکار کنم. پخش مدیاپلیر رو گذاشتم رو تکرار و آروم از اطاق خارج شدم و در رو بستم و با خاطراتش تنها گذاشتم. فکر میکنم یاد نوجوانیهاش افتاده بود. شاید هم یاد عشق دوران نوجوانیاش. یاد نادیای خودش. شاید هم یاد دورانی افتاد که کمتر گرفتار بوده و دنیا براش تعریف دیگهای داشته. دنیایی که الان تقریبن به آخراش رسیده. دنیایی که تو اون نادیای دوران نوجوانیاش هم مثل خودش تبدیل شده به یه آدم میانسال با چندتا دختر و پسر که به همراه میشلاستروگف میانسال و داغون و در شرف بازنشستگی باید به فکر دانشگاه بچّهها و جهاز دخترها و سرو سامون گرفتن پسرها و….باشند. دنیایی که روز به روز درک کردن و کنار اومدن باهاش سخت و سختتر میشه.
درهمین رابطه:
3 نظر:
خدا عمرت بدهد الهی
من سریالشو ندیدم ولی آلبوم ولادیمیر کوزما رو جدود ده سال پیش خریدم و زندگی کردم باهاش
یه مدت دنبال تورنت سریال رفتم هیچی پیدا نکردم
الان دنبال اینم که ببینم این موسیقی رو چه تصویری نشسته
خلاصه که ممنونم
با سلام
آقا دست شما خیلی ممنون! داشتم تو نت دنبال یک چیز دیگه میگشتم چشمم به میشل استروگف که افتاد رفتم تو همون بیست سال پیش که گفتی و دوران خوش کودکی..
خلاصه خواستم تشکری کرده باشم
خواهش میکنم. شما لطف دارید.
ارسال یک نظر