غمهایی هستند که مثل مهمان عزیزی میآیند مینشینند ته دلِ آدم. همیشه هم همراه با صدایی، نوایی و یا ترانهای میآیند. گیر نیستند. خاردار نیستند. نمیآیند که بمانند. مثل قیر نیستند که بچسبند تهِ دل و خیالِ رفتن نداشتهباشند. میآیند، دو زانو مینشینند. یه چایی میخورند. بعد یا اللّهی میگویند و پا میشوند. در و پنجره دلات را باز میکنند. هوای کهنه و دمگرفته را با هوایی تازه عوض میکنند و حال و هوایت را بهاری میکنند. شاید حتّی دو قطره اشک بریزی در کوران رفتنِ هوای دمگرفته و آمدن هوایِ تازه. خالی میشوی. سبک میشوی. آرامات میکنند. بعد از اینکه سبک شدی، خداحافظی میکنند و میروند تا یک وقتی دیگر که صدای لالایی که از ناکجاآباد میآید، بیایند و تو را ببرند به زمانی که در آن مادر وقتی دلش تنگ بود برایمان لالایی میخواند و تخمِ دلتنگی و حزن را در وجودمان ميکاشت. یا وقتی که نشستهای و به ترانهای از ترانههای آذری قدیمی را گوش میکنی، بیایند و اندوه را مثل رودی در درونات جاری کنند. ترانههایی که حتّی در شادترین ریتمهایشان هم ترنّمی از اندوه نسلاندرنسلِ عاشقهای به معشوق نرسیده آذری را دارند. مثل ترانه ساریگلین که دیگر جرأت شنیدنش را ندارم. مثل ترانههای پالِت، در آلبوم آقای بنفش، که امروز کشفشان کردم. ترانههایی که نوای قرهنی جاری در آنها مرا به یاد خاطرههای دوری میاندازند که تجربهاشان نکردهام ولی دلتنگشانم. ترانههایی که با کمی تردید شروع به گوش دادنشان کردم و شدیداً گرفتارشان شدم. خیلی نرم آمدند , سبکم کردند.
فیلم مخمل آبی Blue Velvet (1986) – معرفی و نقد و داستان و چیزهایی که پیش از
این نمیدانستید!
-
فیلم مخمل آبی Blue Velvet در سال 1986 به نمایش درآمد و به یکی از نمادهای
سینمای مستقل و آوانگارد تبدیل شد. این اثر توسط کمپانی De Laurentiis
Entertainmen...
۸ ساعت قبل