ابرها بر ایستگاهِ عصرِ شنبه آویزان بودند. منتظر بودند تا باد بیاید، سوارشان کند و با خود ببردشان. ولی درختها بلیط نداشتند. جایی هم برای رفتن نداشتند. ریشه در خاک و سر به آسمان ساییده، در هوای خنکی که پیشقراول پاییز بود، نظارهگر لحظههای آویزان و بیتابی بودند که روی بندِ رختِ بی تاب، تاب میخوردند.
حتی در کتاب فارسی اول دبستان
-
حاکمیت اسلامی برای تربیت درست بچهها خیلی دقت کرد و وقت گذاشت؛ در این حد که
حتی در کتاب فارسی اول دبستان، همه مردها ریشو شدند و دخترکی که در باران آمد...
۲۲ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر