ساعت رو روي 4:45 تنظيم كرده بودم كه زنگ بزنه.ساعت 4:30 صداي يه رعد و برق وحشتناك منو از خواب پروند.يه ربع وقت داشتم.چشمم رو بستم و باز كردم ديدم ساعت 5 و بيست دقيقه اس.2 دقيقه بيشتر نكشيد كه حاضر شدم و رفتم دم در .سعيد دم در وايساده بود و داشت كم كم شروع مي كرد كه باز نگران بشه. 10 دقيقه بعد تو ترمينال بوديم و سوار ولوو تو راه تهران .يه ساعت و نيمي خوابيدم. يعني به اندازه گوش دادن به آلبوم division bell پينك فلويد خودمون به اضافه دو تا اهنگ اول آلبوم love over gold ازگروه dire straits كه متاسفانه براي من امكان پذير نبود چون واكمن ام رو فراموش كرده بودم بيارم. تو ماشين يه فيلم هندي ديديم كه سعيد خيلي ازش خوشش اومد. نمي دونم چرا.شايد توش كلي گل و سبزه و دريا بود كه سعيد رو ياد وطنش مي انداخت. احتماالا فيلم رو تو شمال هندوستان ساخته بودن .به تهران كه رسيديم بارون گرفت.سعيد رفت پي كار خودش من هم رفتم سي خودم. رفتم دي وي دي بخرم.آقاهه انگار فهميده بود اونروزم رو با سينماي هند شروع كردم ، كلي دي وي دي هندي اورد برام. باورتون نميشه .از سنگام و قانون و شعله گرفته تا اين فيلمهاي جديد هندي .كمي حالم گرفته شد. منتها دوتا فيلم لاي اونهمه فيلم هندي بر خورده بود كه ترتيب جفتشون رو دادم.راه كارليتو با بازي اين رفيقمون آل پاچينو و about Schmidt با بازي جك نيكولسون .بعد رفتم ضبط صوتم رو از تعميرگاه (هموني كه تو ميرداماده) گرفتم و مستقيم رفتم راه آهن.زير اون بارون اونقدر خيس شدم كه نگو.تو كوپه قطار با يكي از دوستهاي دوران ابتدايي ام هم سفر شدم كه اول مارو نشناخت .وقتي هم كه شناخت اون قدر نوكرم، چاكرم ، كيچيكم(كوچيكتم)راه انداخت كه نگو. انگار يادش رفته بود كه يه بار كلاهش رو انداخته بودم تو منبع گازوئيل مدرسه. رفته بود تو كار بدنسازي و اين حرفها.نيم ساعت گپ زديم و سه ساعت و نيم ، تخت گرفتم خوابيدم مثل چي! تو خواب همه اش مي ديدم اين رفيق ام يه اره بزرگ گرفته و داره كوپه قطار رو به آرومي از وسط اره مي كنه.اون قدر آروم و با حوصله اينكار و مي كرد كه سوزن نخ كردن اون پيرزنه تو فيلم طبيعت بيجان پيش اون مثل فرفره بود.همون طور كه خوابيده بودم ، مواظب بودم كه پام رو اره نكنه. رسيديم زنجان. اومدم خونه ديدم هيچ كي نيست...تنهاي تنها...با حساب اون دو تا فيلمي كه گرفتم و يه فيلم ديگه كه اسمش رو نمي برم امشب بايد قيد باغ و كباب و قليون پنجشنبه شبها با بچه ها رو بزنم.اول هم اوني كه اسمش رو نگفتم مي خوام نگاه كنم. زياد سخت نيست حدس زدن اسم اون ...بعله. ...عاليجناب ماتريكس دوم فرزند ناخلف ماتريكس اول....
دکتر یامپولسکی: آیا میتوانیم دنیایمان را که شاید چیزی بیش از شبیهسازی
نباشد را هک کنیم و به واقعیت برسیم؟!
-
دکتر رومن یامپولسکی (Roman Yampolskiy)، استاد تمام و مدیر آزمایشگاه امنیت
سایبری در دانشگاه لوییویل (University of Louisville)، بهعنوان یکی از
متخصصان ب...
۹ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر