پيرمرد سيگارش را در جا سيگاري خاموش كرد و عصايش را برداشت .از جايش بلند شد.از جلوي اتاقي كه زنش در آن نماز مي خواند گذشت.تمام طول آن راهروي طولاني را طي كرد .از وسط حياط بزرگ و درندشت گذشت و در حياط را باز كرد.كمي به ماشينهايي كه در خيابان ، پشت چراغ قرمز سر چهارراه ايستاده بودند ، نگاه كرد.يك آجر گذاشت لاي در تا باد در را نبندد.وبهاتاقش برگشت و منتظر شد.منتظر دزد جوانمردي كه بيايد و همه چيز او را ببرد.همه چيزش را.همه چيزهايي كه داشت.كتابها، مجموعه فنجانهاي عتيقه ، عكس هاي قديمي ، و حتي آن زن پير و كودن و حواس پرتش را كه پنجاه سال است از صبح تا شب و از شب تا صبح نماز مي خواند و اورا از ياد برده است...
مروری بر تأثیر تاریخی آرکایو arXiv در پیشبرد علم مدرن
-
شاید برای خیلیها عجیب باشد که بخشی از علم مدرن، مدیون سایتی نسبتاً ساده و
بدون جلوههای بصری است که بیش از سه دهه از عمر آن میگذرد. سامانهای به نام
«آ...
۲۳ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر