وبلاغ و بقیه قضایا

از اونجایی که ما کرم پیدا کردن حقیقت ذات اشیاء رو داریم ونیزازاونجایی که کمی کنجکاو هستیم و همچنین از اونجایی که یه گنجه بزرگ کتاب و نوشته های قدیمی تو اتاقمون داریم و همینطور از اونجایی که دیروز موقع تمیز کردن این گنجه یه کتاب کوچیک قدیمی به اسم « این دِر مقدمه ای تو وبلاغ» پیدا کردیم که نویسنده شهیر شیخ الشیوخ علرم بلرم الدین سیستانی تو سده بیست و هفتم هجری قمری در مورد وبلاگ و وبلاگ نویسی نوشته و نیز از اونجایی که سه روزه داریم 24 ساعته که این کتاب رو می خونیم و کیف می کنیم و نیز از اونجایی که دوست داریم همه شما هم بدونید تو این کتاب چی نوشته تصمیم گرفتیم هر از چند گاهی که مطلبی برای پابلیش نداشتیم از این کتاب براتون نقل قول کنیم .امروز هم در مورد معنی کلمه وبلاگ از این کتاب براتون می نویسم تا ببینیم فردا چی میشه(یا نمیشه):وبلاغ : بر وزن مثقال. اسم. بر کسر واو . گودۀ تبدیل افکار به کلمات. اول بار در حوالی تورینتو در قانادا دیده شده . معادل کلمه hoder در فارسی . ظرفی که در آن آبگوشت بطبخند . در حوالی ابهر به معشوقه ای که مرد شبها بعد از دک کردن همسر به سراغش می رود گفته می شود .( یا بالعکس) داغ ننگ . از بین برنده دل پیچه ( معادل کلمه سانجی در زبان ترکی ). در روستاهای رشت به چوبی که با آن فاسق زن را سیاست کنند اطلاق می شود . نوعی تخدیرکننده،قوی تر از اس.دی.اس.ال ( فکر کنم اینجا علرم بلرم الدین سیستانی از این ماده مصرف کرده و قاطی کرده درستش باید ال .اس .دی باشه). اول کسی که آنرا در جمع خانواده مصرف کرد ابوعلی سینای تهرانی بود .
مصرع :
برید و شکست و ببست و بریخت
چپ و راست بلاغیدن آغاز کرد...»
متاسفانه این صفحه از کتاب تا همینجاش سالم بود .تو بقیه اش هم میشه کلماتی ازقبیل مرگ ,زنده زنده شقه کردن ...بیما... ساطور و چیزهای دیگه دید که حکما به وبلاگ نویسی مربوط نمیشه و احتمالا از یه کتاب خودآموز قصابی وارد این کتاب شده ....
برای امروز فکر کنم بس باشه . همونطور که گفتم ببینیم فردا چی پیش میاد....

می دونم که تکراریه . از اونجایی که فعلا بدجوری دچار یه آنژین پدرسگ شدم و چیزی به مغزم خطور نمی کنه ، و همین طور از اونجایی که دوست ندارم هی فرت و فرت بیایین اینجا و ببینین که این وبلاگ هنوز به روز نشده ، اون رو نوشتم تا وقتی که حالم خوب بشه و تونستم یه مطلب جدید بنویسم.