«... در لباس سپيد عروسي
و گلهايي بر موهايش نشسته
و همراه نواخته شدن موسيقي آرام آرام به سوي محراب قدم بر مي دارد
و واعظ انجيلش را بر مي دارد و به سوي او بر مي گردد
:« آيا اين مرد را به همسري خواهي گزيد؟
تا زير سايه خداوند عشق بورزيد و شريف زندگي كنيد
حال بگذاريد همه با من اين سرود را بخوانند
تا هميشه در دلتان جاودانه بماند...
بگذار عشقت بدرخشد
چرا كه ما ستارگاني در آسمان هستيم
بگذار عشقت پر فروغ بدرخشد
تا روزي كه پر بگشايي»
In a Country Churchyard from Chris de burgh
خلاصه کتاب «آفتابگردانهای کور»، نوشته آلبرتو مندس | روایتهای دردناک از
اسپانیای پساجنگ
-
گاهی اتفاق میافتد که انسان در برابر یک کتاب نه فقط برای خواندن روایت، بلکه
برای نفس کشیدن میان سطرهایی میایستد که بوی زندگی و مرگ را با هم دارند.
«آفتا...
۱۷ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر