از تاكسي پياده شد.نفس عميقي كشيد.بوي لجن و آب گل آلود از پايين پرتگاه مي آمد. سه اسكناس صد دلاري از جيب اش خارج كرد و از وسط پاره اشان كرد. سه نصفه اسكناس را در جيبش گذاشت و بقيه را به راننده داد و گفت:« همين جا منتظرم باش» و رفت تا خودش را بكشد.
دکتر یامپولسکی: آیا میتوانیم دنیایمان را که شاید چیزی بیش از شبیهسازی
نباشد را هک کنیم و به واقعیت برسیم؟!
-
دکتر رومن یامپولسکی (Roman Yampolskiy)، استاد تمام و مدیر آزمایشگاه امنیت
سایبری در دانشگاه لوییویل (University of Louisville)، بهعنوان یکی از
متخصصان ب...
۵۶ دقیقه قبل
5 نظر:
نوشته هایی که شروع فکر کردن آدم باشند دوست داشتنی اند
نوشته های تو را دوست دارم...
چرا مي خواست راننده منتظرش بمووته؟؟؟
Chera Ranandaro Negah Dasht ?
salam alireza khan weblage jazabi dari neveshtehat jalebe
bichare ranande! ham sabresh nateeje nadare, ham eskenasaye nesfash etebar nadarn!!
ارسال یک نظر