در جادّه سلطانیه - خدابنده بودیم که این عکس را با اپلیکیشن nokia camera pro گرفتم. بعد از عکس گرفتن و دیدناش روی صفحه گوشی؛ به یاد خوابی افتادم که چند روز پیش دیدم. خواب فضایی در هم و برهم و شلوغ داشت. همه در حال گریز بودند. چیزی در حال بلعیدن دنیا بود. آن چیز نامرئی بود و مثل پردهای محو، از سمت افق، همهچیز را در خود فرو میبرد و نزدیک میشد. دقیقاً مثل عکس بالا بود. آن چیز مثل پردهای از آب موّاج نزدیک میشد. چیز زیادی از آن به یاد ندارم. تنها فرار و درماندگی و ترس از بروز رخدادی که هیچ قدرتی برای جلوگیری از وقوع آن نداری، در یادم مانده است.
دور نیست زمانی که شبها قبل از خواب بتوانی الکترودهای نقرهای را روی پیشانیات بگذاری و اپلیکیشنی را روی گوشی هوشمندات اجرا کنی و بخوابی تا در طول شب رویاها و کابوسهایت بتوانند به شکل بیتهای اطلاعاتی بِخزند بر روی گوشی هوشمندت تا فردا صبح بتوانی بعد از بیدار شدن آنها را مرور کنی و شاید اگر دلت خواست آنها را در شبکههای اجتماعی با دوستانت به اشتراک بگذاری.
پستهای مرتبط با خوابنگاری:
دور نیست زمانی که شبها قبل از خواب بتوانی الکترودهای نقرهای را روی پیشانیات بگذاری و اپلیکیشنی را روی گوشی هوشمندات اجرا کنی و بخوابی تا در طول شب رویاها و کابوسهایت بتوانند به شکل بیتهای اطلاعاتی بِخزند بر روی گوشی هوشمندت تا فردا صبح بتوانی بعد از بیدار شدن آنها را مرور کنی و شاید اگر دلت خواست آنها را در شبکههای اجتماعی با دوستانت به اشتراک بگذاری.
پستهای مرتبط با خوابنگاری:
0 نظر:
ارسال یک نظر