تصوری
که من از مفهوم سال داشتم و دارم همان تصویری است که در کتاب فارسی سال اول ابتدایی
دیدهبودم. چهار مستطیل روی هم که هر کدام نماینده یک فصل بودند. مستطیل بالایی بهار
بود و سبز. بعد تابستانِ آجری بود و پاییزِ زرد و در آخر زمستانِ آبیِ کمرنگ. همیشه
خودم را به شکل لاکپشتی می دیدم که روی لاکش چراغ چشمکزن سرخی دارد و از اولین مستطیل
شروع به حرکت کردهست و آرامآرام به جلو میخزد تا به آخر مستطیل برسد و از آنجا به
ابتدای مستطیل بعدی بجهد و به حرکت خودش ادامه دهد. سال تحویل برایم لحظه هیجانانگیزی
بود. همیشه بلندترین جهش در آن لحظه اتفاق میافتاد. از انتهای پایینترین مستطیل
به سرعت میپریدم روی ابتدای اولین مستطیل و از آن بالا با هیجان به حرکتم ادامه میدادم.
در ساعتهایی که لاکپشت به انتهای مستطیل آبی کمرنگ نزدیک میشد به آیینیترین شکل ممکن خودم را آماده پرش بلندم
میکردم. لباسهای نویم را میپوشیدم. کفشهای نویم را به پا میکردم تا مثل خارجیهایی
که در خانه هم کفشششان را در نمیآوردند باکلاس و خوش تیپ شوم. موهایم را تندتند خیس
میکردم تا به جای بریانتین، که تو کتابها خوانده بودم که موها را برق میاندازد،
برق بزنند و با ادب و دست به زانو به همراه خواهر وبرادرهایم کنار بابا مینشستیم و
به قرآن خواندن زیرلبیاش گوش میدادیم. مادرم تندتند دعا میخواند و به رویمان فوت
میکرد و همیشه فکر میکردم دارد گردوغبار سال کهنه را از روی سروصورتمان میتکاند
تا پاکیزه و تمیز وارد سال نو شویم. کسی گفته بود در لحظه سال تحویل، یک لحظه ماهی
درون تنگ بیحرکت میماند و بعد جستی میزند و به شنایش ادامه میدهد. انگار که به
انتهای مستطیل رسیدهباشد و حالا میخواهد با جستی به ابتدای بالاترین مستطیل بجهد.
همیشه خدا چهارچشمی به ماهی خیره میماندم تا آن لحظه را ازدست ندهم و هیچوقت هم آن
لحظه را ندیدم. بعد صدای توپ از تلویزیون بلند میشد و خودم را میدیدم که سوار بر
گلوله توپ به پرواز درآمدهام و بر روی بام
سال جدید فرود میآیم. بعد تبریک و گرفتن عیدی بود و ماچ و بوسه که ردوبدل میشد و
بابا دست به زانو میگذاشت و بلند میشد و به سمت تلفن میرفت تا به خواهرهایش تبریک
سال نو بگوید. من هم به دور از چشم مامان چند پسته و بادام هندی از ظرف آجیل میقاپیدم
و میدویدم به سمت اتاقم تا اسکناس نو تانشده عیدیام را لای یکی از کتابهایم پنهان
کنم و عید شروع میشد و لاکپشت با چراغ قرمز چشمکزنش به حرکتش در امتداد مستطیل سبز ادامه میداد. لاک
پشتی که الان تبدیل به خرگوش تیزپایی شده که دواندوان به جلو میدود و هیچ نیرو و
قدرتی در دنیا قادر به کند کردن سرعت زیادش نیست.
کشف شگفتانگیز: ردپای مواد توهمزا در یک کوزه ۲۲۰۰ ساله مصری
-
آیا مصریان باستان از مواد توهمزا استفاده میکردند؟ برای اولین بار،
باستانشناسان موفق شدهاند بقایای مواد توهمزا را در یک کوزه سرامیکی ۲۲۰۰
ساله کشف کن...
۳ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر