سایه درخت شاتوت

تابستان بود. در خانه‌ی بهار بودیم. یادم هست که عمه مقبول هم بود. به همراه بابا و مامان و لیلا در حیاط بودند. بابا باغچه را آب داده؛ حیاط را شسته و یک کاسه بزرگ شاتوت چیده‌بود. فرش کهنه قدیمی‌مان را هم در ایوان پهن کرده‌بود. چراغ‌‌های حیاط را روشن  کرده و زیر حضور درخت شاتوت کنار عمه و مامان و لیلا نشسته‌‌بود و  شاتوت می‌خورد و در لحظه جاری بود. اما من، در اتاق بودم و فوتبال تماشا می‌کردم. اینجا غروب بود ولی بازی، آن سر دنیا، سرظهر برگزار می‌شد. نبرد سنگین روبرتو باجو بود با نیجریه. به روشنی به یاد ندارم یک شانزدهم بود یک هشتم بود چه بود. برنده بازی به مرحله بعدی می‌رفت و بازنده حذف می‌شد. نیجریه یک گل جلو بود. ایتالیا ده نفره بود. مالدینی که یک کارت زرد داشت خطای سنگینی پشت هجده قدم کرد ولی داور کارت نداد. باجو گلی به نیجریه زد. بازی مساوی شد. در وقت اضافه اول باجو از روی نقطه پنالتی گل دوم را زد تا ایتالیا نیجریه‌ای‌های چِغِر بَدبدن را حذف کند. بعد از بازی سرخوش و هیجان‌زده به حیاط رفتم. بعد از آن را اصلا به یاد ندارم. تصاویرِ تکه تکه روشن و شفاف نیستند. لحظه‌ای پرده‌ آهنین کنار می‌رود؛ تصاویر شفاف می‌شوند و‌ کمی بعد پرده می‌افتد و باز درمانده و پریشان می‌شوم. البته باید اعتراف کنم که تقلب کرده‌ام. مسابقه را هم دقیق و روشن به یاد ندارم. در واقع تصاویر مبهم و کلی از چهره شاداب و جوان باجو و دویدن‌های پایان‌ناپذیرش و درخشش دانه‌های عرق را روی پوست سیاه نیجریه‌ای‌ها به یاد دارم. گل اول روبرتو باجو را هم به یاد دارم. ولی این سکانس کامل نیست. برای نوشتن این‌هایی که از مسابقه نوشته‌ام از گوگل کمک گرفتم. به امید این‌که این قطعاتْ شکل محو و دور پازل را کمی واضح‌تر کنند و بتوانم قطعات درستِ اصلی را پیدا کنم. تلاش زیادی می‌کنم که دست کوتاهم را به ته برکه برسانم و از دل آب تیره و سرد بقیه تصاویر گم‌شده را بیرون بکشم. می‌شود تقلب کرد. دور از چشم داور خطا کنم و تصاویر دیگری از جاهای دیگر بیرون بکشم سر و ته‌شان را بزنم و این پازل را سر هم کنم و تکمیل کنم. ولی این پازل کامل شدنی نیست. حتی با قطعات درست هم کامل نمی‌شودکامل شدنش هم کافی نیست. مطلوب، به عقب برگشتن و رفتن و نشستن کنارشان در زیر سایه خنک درخت شاتوت است.