گذشته

گذشته
همه سختيها دور دست مي نمود
و اكنون گويي ، آمده اند تا بمانند
آه گذشته را باور دارم

به ناگهان؛
نيمي از آني كه بودم نيستم
سايه اي است كه به رويم بال مي گستراند
آه يكباره گذشته بر من هجوم مي آورد

چرا مي بايست برود
نمي دانم
خود نيز نمي گويد
چيزي نادرست بر زبان آوردم
و اكنون در حسرت گذشته ام

گذشته
عشق , بازي بس ساده اي بود
حالا جايي براي پنهان شدن مي خواهم
آه گذشته را باور دارم

چرا مي بايست برود
نمي دانم
خود نيز نمي گويد
چيزي نادرست بر زبان آوردم
و اكنون در حسرت گذشته ام

گذشته
عشق , بازي بس ساده اي بود
حالا جايي براي پنهان شدن مي خواهم
آه گذشته را باور دارم

Yesterday
all my troubles seemed so far away
Now it looks as though they`re here to stay
Oh I believe in yesterday

Suddenly
I`m not half the man I used to be
there`s a shadow hanging over me
Oh yesterday came suddenly

Why she had to go I don`t know
she wouldn`t say
I said something wrong
Now I long for yesterday

Yesterday
Love was such an easy game to play
Now I need a place to hide away
Oh I believe in yesterday

Why she had to go.......

Yesterday
Love was such an easy game to play
Now I need a place to hide away
Oh, I believe in yesterday
Mm mm mm mm mm mm mm........

امانت گرفته شده از كتاب :« آزاد چون پرنده» مجموعه اشعار بيتل ها ترجمه: شروين شهامي پور