هر کسی در انزوا زندگی می کند ، و با این همه گاه گاه می خواهد خودش را به جایی بچسباند، هر کسی بر حسب دگرگونیهای روز ، آب و هوا ، کاروبارش و جز آن ؛ ناگهان دلش می خواهد بازویی را ببیند تا به آن بیاویزد ، او نمی تواند بدون آن پنجره ی رو به خیابان دیری بپاید ...
فرانتس کافکا
هیچ نمیدانم ...
-
با بابک (راست) و پرویز همکلاس بودم.
تا همین چندماه پیش پرویز رو کلا از یاد برده بودم تا این عکس رو با شرحش توی
یه صفحه اینستاگرامی دیدم که خبر داده ب...
۱ روز قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر