در نمازم خم ابروی تو یادم آمد....بعد هل شدم.یادم رفت سه رکعتی بود یا چهار رکعتی .بی خیال شدم.
در بستم
ودر ایوان تماشای تو بنشستم...
مسافر
-
از ته کوچه پیچیدم داخل. قدری جلوتر دیدم مرد و زن و کودکی دارند مسافری را
بدرقه میکردند که حالا داشت آرام ماشینش را حرکت میداد سمت سر کوچه. پسرک
کاسه آب...
۶ ساعت قبل
0 نظر:
ارسال یک نظر