‏نمایش پست‌ها با برچسب وبلاگ‌نویسی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب وبلاگ‌نویسی. نمایش همه پست‌ها

بازآغاز

0 نظر
مدت‌هاست که اینجا به روز نشده‌است. نه این که نمی‌نوشتم. می‌نوشتم. دفتر جلد سبز و اخیرا دفتر یادداشت پاپکوی جلد سیاه جای وبلاگم را گرفته‌بودند. می‌نوشتم. برای خودم می‌نوشتم. با این شرایط دنیای وبلاگ‌ها و سوت‌وکور بودن‌شان که انگار ویرانه‌ای بازمانده از حمله اتمی و یا هجوم رامبی‌ها هستند در واقع باز هم برای خودم می‌نویسم. برگشتن دوباره به این‌جا مرا به یاد اولین روزهای می‌اندازد که شروع کردم به بلاگ نویسی. وبلاگم خلوت بود. دور بود از هیاهویی که به راه افتاده‌بود و رونقی که در پیش رو بود. الان هم این‌جا سوت و کور است و برخلاف آن روزها رونقی در پیش رو نیست. یعنی از ریفرش کردن‌های بی انتها بعد از انتشار مطلب هم خبری نخواهدبود. با این حال قصد دارم بنویسم. نوشتن حالم را خوب می‌کند. سبک می‌شوم. یک جور پوسته می‌کشد پیرامونم و جدایم می‌کند از هجوم بیرون.
دوست داشتم با لایورایتر بنویسم. متاسفانه نشد. دو روز تلاش کردم تا از میان دعوای مایکروسافت و گوگل گریزی بزنم و وبلاگم را متصل کنم به لایورایتر که نشد. در گوگل‌درایو می‌نویسم تا دسترسی به نوشته‌هایم راحت شود و از آن‌جا به بلاگر منتقل‌شان کنم. فعلا شرایط مهیاست. پاییز آمده با سیب‌های زرد و قرمز (الان دارم یکی‌شان را گاز می‌زنم) خلوتی برای خودم دارم، Lynyrd Skynyrd  «پرنده‌ی رها» را می‌خواند و دارم می‌نویسم.


خب. شروع می‌کنیم.
» ادامه مطلب

وبلاگ ده ساله

0 نظر
بازهم بنا به دلایلی واضح وغیرواضح وارد شدن به بلاگر حتّی با "چیز پی شیت" هم غیرممکن شده. وبلاگ فارسی هم که وارد دهه دوّم زندگی‌اش شده و نمیشه بدون منتشر کردن یه پست این اتّفاق مهم رو جشن نگرفت. عجالتن با کمک جی‌میل این پست رو منتشر می‌کنم تا من هم در این اتفاق سهمی داشته‌باشم.
» ادامه مطلب

سری که به سنگ خورد

0 نظر

خب. alimali برداشته یه عکس فرستاده برام که به نظر می‌رسه معنا و مفهوم اون اینه که، همون‌طور که من می‌خواستم، سرش به سنگ خورده و نادم و پشیمون شده. البته همون‌طور که شما هم می‌دونید هوش مصنوعی یه وبلاگ اون قدر پیشرفته نیست که بتونه از روی یه عکس چهره صاحابش رو تشخیص بده و من هم شک دارم که این عکس عکس خود alimali باشه. ولی نظر به حسن نیّتی که دارم و یه جورایی هم دلم برای چرت و پرت هاش تنگ شده‌بود همین‌جا اعلام می‌کنم که باهاش آشتی کردم  و ایشون می‌تونند برگردند سر خونه و زندگیشون و دوباره مطالبش رو اینجا منتشر کنند. همین!

» ادامه مطلب

روز جهانی وبلاگی

2 نظر

می‌دونم که اون‌جایی
خب. از اون‌جایی که امروز روز جهانی وبلاگ بود دل این‌جانب یعنی ”وبلاگ می‌دونم که اون‌جایی” به رحم اومده و ،به اندازه انتشار یک پست، محدودیّت ارسال مطلب توسط alimali رو حذف کردم. از این لحظه تا یک ساعت بعد اجازه داره به اندازه یک مطلب تو این بازی شرکت کنه. از همین جا باز هم اعلام می‌کنم پیغام و پسغام و پادرمیانی و دست‌در‌‌میانی و غیره فایده نداره. همون‌جور هم که اینجا اعلام کردم تا سر alimali به سنگ نخورده حق نوشتن مطلب در اینجا رو نداره. نقطه. تمام.

alimali
می‌بینید دچار چه مشکلی شدم؟ وبلاگم بایکوتم کرده! گرفتار شدم. یعنی یکی نیست به دادم برسه؟ از هیچ کس حرف‌شنوی نداره؟ چیکار کنم؟ به دادم برسید!!. بله. ببخشید. از قضیه پرت شدم. از وبلاگم که اجازه انتشار این مطلب رو به من داده تشکر می‌کنم. امیدوارم به زودی سرش به سنگ بخوره و از خر شیطان پیاده بشه و به یاد ایام قدیم بازهم من بتونم تو این وبلاگ مطلب بنویسم. همون‌طور که قبلن هم  اینجا گفته‌ام تخم‌لق وبلاگ‌نویسی من در روز جمعه 21 تیرماه سال 81 در پرشین‌بلگ شکسته‌شد. یه مدتی اون‌جا بودم تا این‌که در 17 آبان 81 به بلاگر مهاجرت کردم و تا به امروز  غیر از دوسه هفته‌ای که در وردپرس بودم اینجا مي‌نوشتم. می نوشتم، می‌خوندم، می‌نوشتم، می‌خوندم،‌ مطلب به اشتراک می‌گذاشتم، ‌و الان هم  مدتی‌ست که فقط می‌خونم و به اشتراک می‌گذارم. الان هم لیست گوگل‌ریدرم با مطالب نزدیک به 800 سایت و وبلاگ به روز می‌شه. انتخاب پنج وبلاگ از این لیست مشکله. این پنج وبلاگ که معرفی می کنم وبلاگ‌هایی هستند که خارج از گوگل‌ریدر می‌خونمشون. یعنی به سبک قدیم و فیس‌تو‌فیس. این موضع می‌تونه اهمیّت این وبلاگ‌ها رو پیش من نشون بده.

  • توکای مقدس
    وقتی دیدم به همون خوبی طرح‌هایی که می‌کشه، می‌نویسه معتاد وبلاگش شدم.
  • فانوس
    وبلاگ آقای امک‌چی مثل یه گوشه پاک و پرنوره که هروقت دلت گرفت می‌تونی بری اون‌جا و هوای پاکی رو تنفس کنی. بخش  خانه شمیران این وبلاگ بازآفرینی چیزهایی که الان به ندرت می‌تونی دوروبرت ببینی.
  • آ ل ب و م
    Porcupine Tree و OSI رو تو این وبلاگ کشف کردم. بردیا به غیر از این وبلاگ یه وبلاگ خوندنی داره به نام دیالوگ که تو اون دیالوگ‌های به یادموندنی از فیلم‌هایی رو که می‌بینه منتشر می‌کنه.
  • Menu
    سلیقه کتاب‌خونی‌ام خیلی نزدیک به کتاب‌هایی که معرفی می‌کنه.
  • سه روز پیش
    نوشته‌هایی رو که رسولی با عنوان ادبيات ايران در هفته‌يي که گذشت در صفحه ادبیّات روزنامه مرحوم اعتماد می‌نوشت دوست داشتم. بعد از توقیف شدن اعتماد وقتی  وبلاگش رو دیدم خیلی خوشحال شدم.
» ادامه مطلب

شما هم شاهد باشید

1 نظر

خب. واقعن خسته‌ام کرده. ناامید شدم از دستش. من رو  پیش شما هم شرمنده‌کرده. پیش خودم گفتم بهتره این موضوع رو با خودش در میان بزارم. منتها خیلی شخصی و محرمانه. خیلی آروم نشست و به حرف‌هام گوش کرد. یه جورایی باهام موافق بود. اون هم دلایل خودش رو داشت که بیشتر به نظر می‌رسید داره خودش رو توجیه می‌کنه. قول داد جبران کنه. قول داد بیشتر بهم توجّه کنه و بهم برسه. و همون طور هم شد. من هم راضی بودم. یه مدتی خوب گذشت. ولی نمی‌دونم چی شد که بازهم هوایی شد. بازهم کوتاهی کرد. این دفعه دیگه مطمئن شدم که واقعن  دوستم نداره. بی‌خیالی و بی‌مسئولیّت‌ایش داره زندگیم رو تهدید می‌کنه. تبدیلم کرده به کسی که نشسته و هی خاطرات کم‌رنگش رو مرور می‌کنه. تبدیلم شدم یه یه پوشه درب و داغون که تو یه قفسه تو یه اطاقِ نم و تاریک داره گردو خاک می‌خوره. بعد یه جورایی خبردار شدم که زیر سرش بلند شده. می‌نویسه. ولی برای من نمی‌نویسه. رفته یه دفتر جلد سیاه دراز خریده و اون‌جا می‌نویسه. اون‌جور که بهم گفتند کلّی هم باهاش حال می‌کنه. این رو که شنیدم دیگه طاقتم طاق شد. شما هم شاهد باشید. دیگه حق نداره این جا بنویسه. دسترسی‌اش رو به این جا قطع می‌کنم.  بهش اخطار می‌دم که اگر عقلس برنگرده سرجاش، ‌اگر عذرخواهی نکنه دیگه نمی‌تونه برگرده. هشت سال خاطرات مشترک تلخ و شیرین‌مون رو به باد می‌دم. اصلن می‌دونی چیه خودم می‌نویسم. از اون هم بهتر می‌نویسم. حالا میبینید. شما هم شاهد باشید.

می‌دونم که اون‌جایی

» ادامه مطلب

خواهم تو شوی محبوب‌ دلم

0 نظر

خب. قبل از این‌که خوابگرد تو وبلاگش فراخوانی بده در مورد انتخاب محبوب‌ترین کتاب داستانی وبلاگ‌نویسان ایران، من برای خودم برنامه‌ای ریخته‌بودم که از روی  حساب‌کتاب و نظم و با هدف و این حرف‌ها مطالعه کنم. قرار بود از داستان کوتاه شروع کنم و هر چی مجموعه داستان کوتاه از نویسندگان غیرایرانی دارم بخونم و بعد برم سراغ هاروکی موراکامی، ‌جومپا لاهیری و  همینگ‌وی و کافکا  و… . بنا داشته و دارم هرچی از این‌ کتاب‌ها که چاپ شده و در دسترس هست بخونم. (البته به نوعی این جور مطالعه کردن خیلی سخته و خواننده زود خسته می‌شه. اگه یه نمه تنوع تو کار آدم باشه لذّت بیشتری می‌بره. ولی باید بگم از این شاخه به اون شاخه پریدن هم خسته‌شدم). خب. با این فراخوان برنامه عوض شد و باید شروع کنم به خوندن داستان‌ها و رمان‌های ایرانی.  هاروکی و ریموند و جومپا و بقیه هم می‌تونند منتظر باشند. نمی‌تونند؟

از بین لیست کتاب‌های داستانی فارسی منتشر شده در سال 87 من فقط این کتاب‌ها رو دارم:

برف و سمفونی ابری، پیمان اسماعیلی، چشمه
آویشن قشنگ نیست، حامد اسماعیلیون
امشب در سینما ستاره، پرویز دوائی
نگران نباش، مهسا محب‌علی
دوقدم این ور خط، احمد پوری
پری فراموشی، فرشته احمدی
کافه پری دریایی، میتراالیاتی
به خاطر یک فیلم بلند لعنتی، داریوش مهرجویی
احتمالاً گم شده‌ام، سارا سالار
آن جا که پنجرگیری‌ها تمام می‌شوند،‌ حامد حبیبی.

به غیر از دوتا از این کتاب‌ها  بقیه رو نخوندم. قصد دارم به ترتیب همه‌شون رو بخونم و به تدریج  تو وبلاگم در موردشون بنویسم و در آخر هم لیست سه‌تایی محبوب‌ترین‌هام رو انتخاب کنم. امیدوارم بتونم  کتاب‌های جدیدی به لیست خودم اضافه‌کنم و اگر آقای خوابگرد مهلت فراخوان رو تمدید کنه در مورد اون‌ها هم بنویسم.

» ادامه مطلب

وبلاگ‌نویسی با اعمال شاقّه

0 نظر
كسي هست بين شما كه با ديدن اين صفحه مشكلي داشته باشه؟...(خوب معلومه همه با اين صفحه مشكل دارن!!) از قبيل نديدن اون قسمت Comment !!! و باقي قضايا.اگه مشكلي تو ديدن اين صفحه داريد خواهش ميكنم حتما به من خبر بدين.ميدونيد آخه من اينجا تو اين ده غريبم.تازه اومدم اينجا. اگه راهنمايي ام هم بكنيد كه ممنون ميشم.الهي دستتون به( چه ميدونم هر جا كه خودتون دوست داريد) برسه! همين!
» ادامه مطلب

وبلاگ‌نویسی با اعمال شاقّه 3

0 نظر
اينجا هنوز خبري نيست.
» ادامه مطلب

وبلاگ‌نویسی با اعمال شاقّه 2

0 نظر
بازم ميگم ميدونم كه اونجايي!
» ادامه مطلب