طرف سرد و تاريک
«... وقتی صدای زنگ بلند شد جلوی تلویزیون نشسته بودم و فیلم تماشا میکردم. در حالیکه کاپشن قهوهایام را میپوشیدم، رفتم دم در. در را که باز کردم فوری شناختماش .بلندقد بود و تلخ بهآرامیگفت :«نمیآیی؟» چیزی نگفتم. در حالیکه یقه کاپشنام را بالا میدادم، در زیر برف آرام و خیسی که میبارید به دنبالاش بهراه افتادم...».
دوشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظر:
ارسال یک نظر